جدول جو
جدول جو

معنی اطریفل افتیمون

اطریفل افتیمون(اِ فَ / فِ / فُ لِ اَ)
پوست هلیلۀ کابلی و پوست بلیله و آملۀ مقشر از هر یکی ده درم، سنای مکی و تربد سفید مجوف و افتیمون از هر یکی پنج درم، شیطرج هندی سه درم و بسفایج فستقی یک درم و انیسون و نمک هندی از هر یکی دو درم کوفته و بیخته با سه چندان عسل کف گرفته بسرشند و شربتی یک مثقال نافع بود بغایت و مجرب است و مفید. واﷲ اعلم بالصواب. (اختیارات بدیعی) ، رسانیدن درخت میوه را، گویند: اطعمت النخله، اذا ادرکت ثمرها و صارت ذاطعم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رسانیدن درخت میوه را. (آنندراج) ، رسیدن میوۀ نخل. (از اقرب الموارد) ، رسیدن بار درخت، گویند: اطعمت الثمره، یعنی پخته شد. (منتهی الارب). پخته شدن و رسیدن میوه. (ناظم الاطباء). رسیدن بار درخت. (آنندراج). طعم یافتن و طعم گرفتن میوه. (تاج المصادر بیهقی). طعم و مزه یافتن میوه. اطعام چیزی، به مزه آمدن آن. مزه یافتن آن، تغییر یافتن مزۀ چیزی. دگرگونه شدن مزۀ چیزی. (از اقرب الموارد) ، پیوند دادن شاخی را به شاخ دیگر، گویند: اطعم الغصن، یعنی پیوند داد شاخ را به شاخ درخت دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیونددادن شاخی را به شاخ درخت دیگر. (آنندراج). تطعیم. (اقرب الموارد). رجوع به تطعیم شود. پیوند کردن شاخی از درخت دیگری به درخت تا از جنس درختی گردد که بدان پیوند می شود، اطعام به کسی زمینی را،به امانت دادن زمین به وی برای کشت و ورز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا