جدول جو
جدول جو

معنی اضطناء

اضطناء(بَ / بِ)
شرم داشتن و شرمناک گردیدن. اضطناء برای چیزی یا از چیزی، شرمگین شدن از آن یا برای آن. (از قطر المحیط). به ’لام’ و ’من’ متعدی شود. (از منتهی الارب). شرم داشتن. (زوزنی) ، اضمئکاک زمین، بیرون آمدن گیاه آن. (از اقرب الموارد). برآوردن زمین گیاه را وسبز شدن به آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، اضمئکاک مرد، باد کردن وی از خشم. (از اقرب الموارد). برآماسیدن کسی از خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اضمئکاک ابر، آمادۀ باریدن گشتن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اضمیکاک
لغت نامه دهخدا