جدول جو
جدول جو

معنی اضاخ یمامه

اضاخ یمامه(اُ)
نام موضعی است. (منتهی الارب). از دهکده های یمامه است ازآن بنی نمیر. (از معجم البلدان) (از تاج العروس). و رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 22 و 28 شود، اضباب مرد، فریاد برآوردن وی و سخن گفتن او. (از اقرب الموارد). بانگ کردن و بسخن درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اضباب بر آنچه در درون کسی است، سکوت کردن بر آن. از اضداد است. (از اقرب الموارد). خاموش ماندن بر چیزی که شخص در دل دارد. (ناظم الاطباء). خاموش ماندن بر چیزی که در دل است. (منتهی الارب). خاموش شدن. (آنندراج) ، ظاهر کردن و بر زبان آوردن چیزی که شخص در دل دارد. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، اضباب بر کینه و غشی که در دل کسی است، نهان کردن آن. (از اقرب الموارد). پنهان کردن کینه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، اضباب قوم، غیرت بردن آنان. (از اقرب الموارد). رشک بردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، اضباب موی، فزون شدن آن. (از اقرب الموارد). بسیار شدن موی، آماس گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اضباب زمین، فزون شدن گیاه آن. (از اقرب الموارد). بسیار شدن گیاه زمین، ریختن آب از درز مشک. (منتهی الارب). ریخته شدن آب از درز مشک. (ناظم الاطباء). اضباب مشک، ریختن آب آن از درزی که در آن است. (از اقرب الموارد) ، پیش آمدن شتران بتفاریق و پریشان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روی آوردن شتران و پراکنده شدن آنها، اضباب کسی را، لازم گرفتن وی را و مفارقت نکردن از او. (از اقرب الموارد). ملازم شدن و جدا نگردیدن از کسی. (منتهی الارب). ملازم شدن کسی را پس جدا نگردیدن از وی. (ناظم الاطباء) ، بازداشتن کسی را و خاموش گردانیدن وی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، قریب به مطلوب رسیدن. (منتهی الارب). نزدیک شدن که به مطلوب رسد. (ناظم الاطباء). اضباب بر مطلوب، مشرف شدن بر آن برای ظفر یافتن بدان، اضباب روز، دارای مه شدن آن. (از اقرب الموارد). میغ نرم ناک شدن روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اضباب شهر، فزون شدن مه آن، اضباب مردم بر چیزی، فزونی یافتن آنان بر آن. (از اقرب الموارد). فراهم آمدن و بسیار شدن و اتفاق نمودن. (منتهی الارب). فراهم آمدن مردم برچیزی و بسیار شدن و اتفاق نمودن. (ناظم الاطباء) ، اضباب مردم بر چیزی، فراگرفتن آن و احاطه یافتن بر آن. (از اقرب الموارد). فراگرفتن چیزی را. (منتهی الارب). فراگرفتن. (ناظم الاطباء) ، مخفی کردن و گرفتن مردم چیزی را. (از اقرب الموارد) ، روان کردن آب و خون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرودوانیدن خون. (تاج المصادر بیهقی). اضباب آب و خون، ریختن آن، اضباب لثۀ کسی، جاری شدن خون از آن، اضباب قوم،همگی آنان برای کاری برخاستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا