معنی اصطیاف - لغت نامه دهخدا
معنی اصطیاف
- اصطیاف(نَ کَ)
- تابستان بجایی اقامت کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). اقامت نمودن تابستان بجایی. (ناظم الاطباء). بتابستان جایی مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). تابستان جایی مقام کردن. (زوزنی). ییلاق کردن. به ییلاق رفتن. تصیف، فرومایه و ذلیل گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). خوار گردانیدن. (منتهی الارب). حقیر گردانیدن. (آنندراج) ، اصغار قوم، کودکان صغیر تولید کردن، یقال: ارتبعوا لیصغروا. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). بچۀ صغیر زایانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مشک خرد دوختن. (تاج المصادربیهقی). خرد دوختن مشک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اصغار ارض، گیاه آن خرد گردیدن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). گیاه خرد آوردن زمین. (منتهی الارب). گیاه خرد و کوتاه آوردن زمین. (آنندراج) ، اصغار و اکبار ناقه، حنین کردن بطور پست و بلند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا