که در بسیاری از متون آمده است، ظاهراً تحریفی از اصطمخیقون است. رجوع به اصطماخیقون و اصطمخیقون شود، اصعاد در کوه و بر کوه کسی را، بالا بردن وی را. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، آمدن مکه را. (منتهی الارب) (قطر المحیط). و اصل آن بمعنی صعود در اماکن بلند است سپس به برآمدن بر مکه اختصاص یافته است. (از اقرب الموارد) ، فرودآمدن در وادی: اصعد فی الوادی. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، مهربان شدن ناقه بربچۀ سال گذشته. (منتهی الارب). اصعاد ناقه، صعود شدن آن، یعنی بچه افکندن وی و مهربان شدن آن نسبت به بچۀ سال اول. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، مهربان کردن ناقه را بر بچۀ سال اول. (منتهی الارب). قرار دادن ناقه را صعود. لازم و متعدیست. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، اصعاد در زمین، رفتن و سیر کردن در آن. (از قطر المحیط). در جهان سیر کردن و گشتن. (فرهنگ خطی). دور شدن در رفتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). دور شدن به زمین. (زوزنی). دور برشدن. (تاج المصادر). ایاب و ذهاب. رفتن در زمین در حالی که از زمین بلندتری به دیگری برآمدن. (از اقرب الموارد) ، اصعاد در دویدن، بشدت دویدن، اصعاد سفینه، کشیده شدن شراع آن و بردن باد آن را. (از اقرب الموارد)