معنی اصطلاق اصطلاق (نِ) بانگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، چهار پای ستور. قوائم ستور. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). معرب استون فارسی است. ج، اصاطین، اصاطنه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و رجوع به استوانه شود لغت نامه دهخدا