جدول جو
جدول جو

معنی اصطخر

اصطخر
(اِ طَ)
معرب استخر، بمعنی تالاب و آبگیر. اصطرخ. (شرفنامۀ منیری). کول. مأجل. ورجوع به استخر و ستخر و اصطرخ و سطخر و صطخر شود، اصطراف دراهم، خریدن آنرا، تقول لصاحبک: بکم اصطرفت هذه الدراهم فیقول: اصطرفتها بدینار. (اقرب الموارد). خریدن، چنانکه دراهم را. (منتهی الارب) ، حیله کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). استفاء. حیله کردن. یقال: استفی وجهه، اذا اصطرفه. (منتهی الارب در س ف ی)
لغت نامه دهخدا