جدول جو
جدول جو

معنی اصحار

اصحار
(نَ)
به صحرا بیرون شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به صحرا بیرون آمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). اصحر القوم ، برزوا الی الصحراء لایواریهم شی ٔ، تقول: رأیتهم مصحرین، ای بارزین الی الصحراء. (اقرب الموارد) ، ریمناک شدن جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج). زرداب گرفتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چرک یافتن زخم. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا