جدول جو
جدول جو

معنی اشر

اشر(نَ / نِ بَ)
نیکو و خوب گردانیدن دندانها را. (منتهی الارب) (آنندراج). اشر الاسنان اشراً، حزّزها و حدّد اطرافها. (اقرب الموارد) ، اشراع رماح، نیزه ها را بسوی کسی راست کردن. (منتهی الارب). نیزه بر کسی راست کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اشرع علیه الرمح، اقبله ایاه و سدده الیه. (اقرب الموارد) ، اشراع در به راه، گشادن در را بسوی راه. (منتهی الارب). در فا شارع کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اشرع بابه الی الطریق، فتحه. (اقرب الموارد) ، اشرع الجناح علی الطریق، وضعه. (اقرب الموارد). جناح در اینجا بمعنی روزن است که معرب آن روشن باشد، چنانکه ذیل جناح آرد: اشرع فلان ٌ جناحاً الی الطریق، ای روشناً. (اقرب الموارد) ، اشرع فلاناً الماء و فی الماء، اخاضه فیه و اورده ایاه. و منه: اشرعت الماشیه، اذا اوردتها. (اقرب الموارد) ، اشرع یده الی المطهره، ادخلها فیها. و فی الحدیث: حتی اشرع فی العضد، ای ادخل الماء فیه، اشرع الشی ٔ، رفعه جداً، اشرع الرجل، احسبنی. اشرع الشی ٔ، کفانی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا