جدول جو
جدول جو

معنی اشر

اشر(اَ شُ)
متکبر. مغرور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اشر، اشراق زمین، روشن شدن بسبب تابش آفتاب و پرتو افکندن آن. (از اقرب الموارد) ، اشراق مرد، در طلوع آفتاب درآمدن وی. (از منتهی الارب). درآمدن مرد در طلوع آفتاب. (از اقرب الموارد) ، اشراق نخل، غوره برآوردن آن. (منتهی الارب). و در اقرب الموارد چنین است: اشرق النخل، ازهی. و ذیل ازهی النخل آرد: ازهی النخل، طال، اشراق رخسار مرد، نیک درخشیدن و روشن شدن آن. (از اقرب الموارد) ، اشراق ثوب، نیک رنگ دادن جامه را. (منتهی الارب). اشرق الثوب فی الصبغ، بالغ فی صبغه، اشراق عدو، اندوهگین و غصه ناک کردن دشمن را. (منتهی الارب). و منه تقول: اشرقت فلاناً بریقه، اذا لم تسوّغ له ما یأتی من قول او فعل. (اقرب الموارد) ، حکمت اشراق، یعنی حکمتی که بنیان آن اشراقی است که عبارت از کشف است یا منظور حکمت شرقیانی است که از مردم ایران بودند و این هم بمعنی نخست بازمیگردد زیرا حکمت ایرانیان هم کشفی و ذوقی است. از این رو آنرا نیز به اشراقی نسبت داده اند که عبارت از ظهور انوار عقلی و لمعان و فیضان آنها بر نفوس کامل هنگام تجرد آنها از مواد حسی است و ایرانیان و همچنین یونانیان قدیم بجز ارسطو و پیروان وی در حکمت، بر ذوق و کشف تکیه میکردند. لیکن ارسطو و پیروان او تنها به بحث و برهان توجه داشتند ومنظور از حکمت اشراق، حکمت کشف است و هم رواست که از آن حکمت شرقیان یعنی ایرانیان اراده کنیم. (از حکمت اشراق ص 298). و رجوع به صفحات دیگر همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا