جدول جو
جدول جو

معنی اشخاص کردن

اشخاص کردن(لَ)
گسیل کردن. روانه کردن. فرستادن: سلطان اشخاص را در طلب او اشخاص کردو در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، اسب مائل به یک جانب از تعب و مشقت. (منتهی الارب). الفرس المائل فی احد شقیه بغیاً. (اقرب الموارد) ، یعنی اسب که در دویدن به افراط به یکی از دو سوی مایل و کج شود، چه شق بدین معنی است: شق ّ الفرس، مال فی جریه الی جانب. و بنابراین ترجمه منتهی الارب که آنندراج و فرهنگ های دیگر هم عیناً آنرا نقل کرده اند بکلی غلط است، شتر دراز کشیده تن از نشاط در رفتن. (منتهی الارب). البعیر المعترض فی سیره نشاطاً. (اقرب الموارد) ، مرد کج رخسار. (منتهی الارب). من فی خده میل ٌ. (اقرب الموارد) ، اسب بزرگ تن. (منتهی الارب). الفرس العظیم الشخص. ج، شدف. (اقرب الموارد). مؤنث: شدفاء
لغت نامه دهخدا