ضمیر متصل مفرد مغایب بمعنی او. و آن بمعانی ذیل است: ضمیر مفعولی برای مفرد مغایب: گفتمش، بردش، خوردش: جهان همیشه بدو شاد و چشم روشن باد کسی که دید نخواهدش کنده بادش کاک. بوالمثل. که رستم یلی بود در سیستان منش کرده ام رستم داستان. (منسوب به فردوسی). یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از چشم حسود چمنش. حافظ. گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست گفت ما را جلوۀ معشوق در این کار داشت. حافظ.