معنی اسو اسو(شِ نَ) دوا کردن. دارو کردن جراحت. (زوزنی). دارو کردن خستگی. دارو بر جراحت کردن. (تاج المصادر). مرهم نهادن. علاج کردن. مداواه کردن. طبابت. لغت نامه دهخدا