او راست: کتاب الصحابه. (کشف الظنون) ، کنایه است از قلم: بر عدو زهر و بر ولی مهره ست هرچه آن مار اسمر افشانده ست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 82). ، سیاه. سیاه رنگ. به رنگ سیاه: سنگ سیه مخوان حجر کعبه را از آنک خوانند روشنان همه خورشیداسمرش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 219). - سر کلک اسمر، نوک سیاه رنگ قلم به مناسبت آغشته شدن به مرکب: بحر اخضر به ارزد آن قطره کز سر کلک اسمر اندازد. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 125). - شام اسمر، شام سیاه. شب تاریک: نیزۀ دستش که چون شام اسمر است چون شفق احمرسنان باد از ظفر. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 496). ، افسانه گو و قصه خوان. (از غیاث اللغات) ، شیر ماده آهو. لبن ظبیه، نامی است برای نیزه، سال خشک و بی باران. (از اقرب الموارد)