جدول جو
جدول جو

معنی اسکندر

اسکندر
(اِ کَ دَ)
سد اسکندر، سدّ یأجوج و مأجوج. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: جایگاه آن ورای شهرهای خزرانست نزدیک مشرق الصیف، چنانک درشکل عالم ظاهر کرده شده است. و میان آن جایگاه و خزر هفتاد و دو روزه راه است و از سلام الترجمان روایت است که امیرالمؤمنین الواثق باﷲ در خواب چنان دید که سد یأجوج و مأجوج گشاده شده بودی. پس مرا فرمود تا برگ بسازم و آن جایگاه روم تا معاینه ببینم، و پنجاه مرد مرا داد و پنجاه هزار دینار و ده هزار درم دیت، و هر مردی را هزار درم فرمود، و یکساله روزی و دویست استر داد تا زاد کشند، و مرا نامه فرمود باسحاق بن اسماعیل صاحب ارمنیه و آنجا رفتیم، و اسحاق مرا نامه کرد بصاحب سریر و آنجا رسیدیم. او ساز کرد و دلیل ونامه فرستاد بملک الان و او ما را بفیلان شاه فرستاد و از آنجا ما را نامه نوشتند بملک طرخون و آنجا رفتیم و روزی و شبی بماندیم و پنجاه مرد با ما بفرستاد وساز کرد و بیست و پنج روز برفتیم تا بزمینی سیاه رسیدیم و بوی مردار و ناخوش می افتاد سخت عظیم و ما ساخته بودیم بویهای خوش دفع آنرا بهدایت خزریان و بیست و نه روز بر این صفت برفتیم و از آن حال و جایگاه پرسیدیم. گفتند درین زمین جماعتی بی قیاس مرده اند. بعد از آن بشهرهای خراب رسیدیم و بیست روزه راه برفتیم [و از آن شهرهای خراب پرسیدیم] ، گفتند اینهمه شهرها آنست که از یأجوج و مأجوج خراب گشته است از سالها باز، بعد از آن بحصن ها بسیار رسیدیم نزدیک [کوهی که] سدّ بر شعبی از آن [کوه بود] و آنجا قومی بودندمسلمان و قرآن خوان و مسجد و کتاب [داشتند] برعادت [دیگر مسلمانان] و به تازی و پارسی سخت فصیح [سخن گفتندی] . پس از ما احوال پرسیدند، ما گفتیم رسولان امیرالمؤمنین ایم. ایشان خیره شده بتعجب یکدیگر راهمی گفتند: امیرالمؤمنین ؟ پس گفتند جوانست یا پیر، و کجا باشد؟ گفتیم جوانست و بشهر سامره باشد از ناحیت عراق و گفتند ما هرگز نشنیده ایم. پس سوی دربند و کوه رفتیم. یافتیم کوهی املس بی هیچ نبات، سخت عظیم و کوهی بریده بوادئی عرض آن صد و پنجاه گز و برابر دو عضادۀ بنا کرده از هر دو روی وادی، عرض هر یکی آنچ پیدا بود بیست و پنج گز و ده رش بزیر اندر خارج برسان خوان، همه از خشت های آهنین و ملاط روی گداخته کرده، و پنجاه گز بالای آن، و دربندی آهنین ساخته و گوشهای آن برین [دو] عضاده نهاده درازا صد و بیست گز، برین عضاده ها بر سر هر یکی ازین دربند در مقدار ده رش اندر پنج، و بالای این دربند هم ازین خشت آهنین همچند دیوار بود بصر را بر ارتفاع تا سر اصل کوه، و شرفه ها بالای آن ساخته و قرنهای آهنین درهم گذاشته و دری از آهن بدو پاره بر وی آویخته، هر یکی از عرض پنجاه [گز] در پنجاه گز، و پنج گز ستبری آن [و] قایمها بر مقدار دربند، و برین در بر بالا [به] پانزده رش بر، قفلی نهاده هفت من و یک گز پیرامونش، و بالای این قفل [به] پنج رش حلقه ساخته درازتر از قفل و قفیرهای سخت عظیم بزرگ، و کلیدی یک گز و نیم با دوازده دندانه ساخته هر یکی چندانک دسته هاونی قوی تر اندر سلسلۀ هشت گز و چهار بدست دور آن آویخته اندر حلقۀبزرگتر از آن منجنیق در سلسله و آستانه در ده گز بطول اندر بسط صد گز راست میان هر دو عضاده، و آنچ پیدا بود [پنج گز بود و این] همه بذراع سواد [بود] و رئیس این حصنها هر آدینه بر نشستی با ده سوار و هریکی پتکی آهنین بوزن پنجاه من داشتندی و سه بار بر آن قفل زدندی سخت تا آن جماعت که بنزدیک دربند بودندی آواز بشنیدندی بدانستندی که آنرا هنوز نگاهبانان اند و [چون پتک بر قفل زدندی گوش بر در نهادندی و] آواز و غلبۀ ایشان شنیدندی و اندر نزدیک این کوه حصنی بزرگ بود ده فرسنگ در ده فرسنگ فضاء آن و بر حدّ این دربند [دو] حصن دیگر بود [فراخی هر یکی صد گزدر صد گز و بر در هر دو حصن دو درخت و اندر میان این دو حصن] چشمۀ آب و اندر یکی حصن بقیت آلت عمارت نهاده از عهد ذوالقرنین دیگهای بزرگ از جهت گداختن روی را [و بر هر دیگدانی چهار دیگ] مانند دیگ صابون و مغرفها از آهن، و خشتهای آهنین بملاط نحاس بر هم بسته هر خشتی یک گز و نیم بطول و همین قدر عرض و چندیک بدست سمک آن، بعد از آن پرسیدیم که شما کس را ازایشان دیده اید؟ گفتند وقتی بسیار بر سر شرفها آمدندهر شخصی چند بدستی و نیم بیش نبودند، بعد از آن بادی سیاه برآمد و بازپس افکندشان و نیز کس را ندیدم، چون ما را بر آن اطلاع افتاد قصد بازگشتن کردیم و ما را دلیلان دادند و زاد و بناحیت مشرق بر هفت فرسنگی سمرقند بیرون آمدیم و سوی عبداﷲ بن طاهر آمدیم مرا صدهزار درم داد و هر مردی را که با من بودند پانصد درم بداد، و از آنجا بسامره بازآمدیم پیش امیرالمؤمنین واین قصه بگفتیم و اندر آمدن و شدن ما بیست و هشت ماه روزگار گذشته بود و از این خبر نزدیک تر بدیدار سدّاسکندر هیچ روایت نیست، واﷲ اعلم. (مجمل التواریخ والقصص صص 490- 493). مراد از سدّ اسکندر را سد قفقازدانسته اند. رجوع بذوالقرنین در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا