رجوع به اسفید شود، آب آشامانیدن. آب خورانیدن، کسی را آب دادن برای چهارپای یا برای زمین. (تاج المصادر بیهقی). آب دادن چاروا یا زمین یا هر دو را، دلالت کردن بر آب، قیمت آب دادن، نوبت آب معین کردن کسی را. (منتهی الارب) ، فریاد رسیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سقیاً لک یا سقاک الله گفتن کسی را. (از منتهی الارب) ، عیب و غیبت کردن. (تاج المصادر بیهقی) : اسقی فلان ٌ فلاناً، غیبت کرد او را و عیب کرد، مشک دادن یا پوست دادن تا مشک سازد، مشک ساختن پوست را. (منتهی الارب) ، باران خواستن و فرستادن. (تاج المصادر بیهقی)