اسطخر. استخر. تالاب. (برهان). حوض، بدی کردن با کسی، زنا کردن، رسوا گردیدن، در بلا افتادن، تمام درآوردن چیزی را در چیزی، انداختن حرفی از قرآن. (منتهی الارب) ، بیوکندن و دست بداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بگذاشتن. ترک کردن چیزی راو غفلت کردن از آن: اسویت الشی ٔ، برابر و هموار ساختن: اسویته، برابری کردن با: اسویته و به. (منتهی الارب) ، مقتدا و اسوه کردن کسی را بر کسی. (اوقیانوس) (منتهی الارب) ، اسواء رجل، برابر پدر شدن مرد در خلق. (تاج العروس) ، بتمامی جوانی رسیدن