یکی از حکمای یونان قدیم. وی از مردم مغاره و تلمیذ دیوجانس (دیوژن) و استاد ذنن بود و در سنۀ 310 قبل از میلاد میزیست و در علم منطق تخصص داشت، الاستیناف هو ما وقع جواباً لسؤال مقدر معنی لما قال المتکلم جأنی القوم فکأن قائلاً قال ما فعلت بهم فقال المتکلم مجیباً عنه اما زید فاکرمته و اما بشر فاهنته و اما بکر فقد اعرضت عنه. (تعریفات جرجانی) ، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: الاستیناف، در لغت آغاز کردن باشد، چنانکه در صراح گفته. و به اصطلاح فقها تجدید تکبیر گفتن است پس از باطل شدن تکبیرهالاولی. و بنابر این معنی است کلمه یستأنف که در کتب فقه گفته اند: المصلی اذا سبقه الحدث یتوضاء ثم یتم مابقی من الصلوه مع رکن وقع فیه الحدث او یستأنف و الاستیناف افضل. و لغت اتمام در این حدیث باصطلاح فقها، بناء نامیده میشود. رجوع به بیرجندی و جامع الرموز شود، استیناف در نزد اهل علم معانی، اطلاق شود بر دو معنی: یکی جدا ساختن جمله ای از جملۀ ماقبل تا جملۀ جداشده جواب واقع شود سوءالی راکه جملۀ جداشدۀ ماقبل اقتضا کرده. دیگری همان جملۀ جداشده را که مستأنفه نیز گویند باشد و بالجمله استیناف بر هر دو معنی اطلاق شود. اما مستأنفه بر همان معنی اخیر اطلاق گردد و بس. اما نحویون مستأنفه را بر جملۀ ابتدائیه اطلاق کنند، چنانکه در فصل لام ازباب جیم در ذکر معنی جمله بیاید. استیناف به معنی اول بر سه گونه است زیرا سؤال یا از سبب حکم است بطور مطلق یعنی نه از خصوص سبب پس به چنین سوءالی جواب داده میشود بکدام سبب خواه سبب بر حسب تصور باشد مانند تأدیب برای زدن یا بر حسب خارج مانند این بیت: قال لی کیف انت قلت علیل سهرٌ دائم ٌ و حزن ٌ طویل ٌ. یعنی سبب بیماری تو چه بوده یا آنکه چه میشود ترا که بیمار شده ای، زیرا عادت بر این جاریست که وقتی گفتند فلان کس بیمار است از سبب بیماری و موجبات مرض او پرسش می کنند نه اینکه بگویند آیا سبب بیماری او چنین و چنان است. یا آنکه سؤال از سبب خاص حکم است، مانند: و ماابری ٔ نفسی ان ّ النفس لامارهٌ بالسوء. مثل اینست که پرسیده باشند آیا نفس بسیار فرمانده ببدی است و جواب داده شده است که بلی نفس بسیار فرمانده به بدی است. قسم اول مقتضی عدم تأکید و قسم دوم مقتضی تأکید است. و یاآنکه سؤال از غیر سبب و سبب خاص باشد، مانند: قالوا سلاماً قال سلام ٌ. یعنی حضرت ابراهیم در جواب مشرکین چه گفت پس گفته شده است که گفت سلام ٌ. و مانند این شعر که گفته: زعم العواذل اننی فی غمره صدقوا ولکن غمرتی لاتنجلی. که صدقوا را از جملۀ ماقبل جدا ساخته تا استیناف و جواب از سؤال از غیر سبب باشد. در حقیقت مثل آن است که پرسیده باشند آیا در این گمانی که برده اند بصواب رفته اند یا بخطا. و جواب گفته باشند که راه صواب پیموده اند. سپس سؤال از غیر سبب یا بطور مطلق باشد، مانند مثال اول که در این مورد تأکید در کلام لازم نیست و یا آنکه اشتمال بر خصوصیتی دارد، مانند مثال دوم در شعر زیرا میدانیم که گمانی که برده شده یا صواب است یا خطا و غرض از سؤال تعیین یکی از آندو میباشد. و این قبیل استیناف اقتضاء تأکید کند و استیناف بابیست وسیع و دارای محسنات بیشمار. و من الاستیناف ما یأتی باعاده اسم ما استؤنف عنه، ای اوقع عنه الاستیناف، نحو احسنت انت الی زید. زید حقیق بالاحسان. و منه ما یبنی علی صفته ای علی صفه ما استؤنف عنه دون اسمه ای یکون المسندالیه فی الجمله الاستینافیه من صفات من قصد الحدیث عنه، نحو احسنت الی زید صدیقک القدیم اهل لذلک. و السؤال المقدر فیهما لماذا احسن الیه او هل هو حقیق بالاحسان و هذا ابلغ من الاول و قد یحذف صدرالاستیناف، نحو: یسبح له فیها بالغدو و الاّصال رجال ٌ (قرآن 36/24 و 37). کأنه قیل من یسبحه فقیل رجال ای یسبحه رجال. هذا کله خلاصه ما فی الاطول و المطول فی بحث الفصل و الوصل. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، درخواست تجدید نظر در حکم صادر از محکمۀ ابتدائی. در اصطلاح امروز پژوهش. - محکمۀ استیناف، یکی از محاکم عدلیه، که مرافعات پس از گذشتن از محکمۀبدایت (دادگاه شهرستان) در صورت تقاضای محکوم بدان محکمه ارجاع شود و پس از صدور حکم محکمۀ استیناف ممکن است قضیه بمحکمۀ تمیز (دیوان کشور) مراجعه شود. و در اصطلاح امروز دادگاه استان گویند. هنگام استقرارمشروطیت، مجلس مؤسسان ایران از تشکیلات قضائی کشورهای اروپا اقتباس کرده در اصل هشتاد وششم متمم قانون اساسی قید کردند که ’در هر کرسی ایالتی یک محکمۀ استیناف برای امور عدلیه مقرر خواهد شد بترتیبی که در قوانین عدلیه مصرح است’. و در سال 1325 هجری قمری ضمن تأسیسات قضائی مقدماتی شعبه ای بنام محکمۀ استیناف در تهران تشکیل شد که بدون یک قانون تشکیلاتی کار میکرد، تا اینکه قانون اصول تشکیلات 1329 مبنای قانونی محاکم استیناف را بنا نهاد به این ترتیب که مقرر داشت در هر حوزۀ استینافی یک محکمۀ استیناف تأسیس شود و تعیین عده حوزه های استینافی و همچنین عده اطاقهای هر یک از محاکم استیناف بنظر وزیر عدلیه واگذار شدو عده رئیس و دادرسان هر اطاق محکمۀ استیناف را چهار تن قرار داد که یکی از اعضاء بنوبت عضو محقق تعیین و هیئت حاکمه از سه تن تشکیل شود و محاکم استیناف احکام و قرارهای محاکم ابتدائی حوزۀ خود را در امور ’حقوقیه و جزائیه و تجاری’ استینافاً رسیدگی میکرد. در تشکیلات جدید قضائی 1306 ه. ش. و قانون اصول تشکیلات 1307 ه. ش. اصلاح مهمی که راجع به محاکم استیناف بعمل آمد این است که عده چهار را تبدیل بسه کرده و تعیین عضو محقق را مسکوت گذاشته است ولی عملاً یکی ازین سه تن گزارش امر را بعهده گرفته و در هیئت حاکمه هم شرکت میکند (مادۀ 33 قانون اصول تشکیلات عدلیه). در سال 1311 ه. ش. که دادگاه ها بخصوص در امور کیفری دچار تراکم شدند و وزارت دادگستری خود را ناچار میدید برای رفع اشکال و تسریع در جریان دعاوی تدبیری بیندیشد، و مضیقۀ کارگزینی قضائی اجازۀ تکثیر عده شعب محاکم استیناف را نمیداد، در ضمن یک سلسله اصلاحات اساسی که در قانون آیین دادرسی کیفری بعمل آمدمقرر گردید ’برای رسیدگی استینافی باحکام و قرارهای حقوقی و جزائی محاکم ابتدائی محکمۀ استیناف ممکن است از دو نفر تشکیل بشود و رأی آن دو نفر در صورت اتفاق مناط اعتبار خواهد بود و در هر موردی که بین آن دو نفر اختلاف نظر حاصل بشود یک نفر دیگر از اعضاء استیناف بتعیین رئیس کل استیناف برای مشاوره و رأی در موضوع مورد اختلاف ضمیمه خواهد شد. در این صورت رأی اکثریت قاطع است’ (مادۀ 5 قانون متمم اصلاح اصول محاکمات جزائی مصوب 26 مهر 1311 هجری شمسی). رجوع به آیین دادرسی مدنی و بازرگانی تألیف احمد متین دفتری چ 2 ج 1 صص 28- 31 شود