جدول جو
جدول جو

معنی استیشار

استیشار(زَ / زِ)
دندان های خویش پاک کردن خواستن، شتافتن خواستن، پراکنده شدن شتران، شتابانیدن، راندن، از شهر بدر کردن. نفی کردن. (از منتهی الارب). تبعید کردن. جلای وطن دادن
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با استیشار

استیزار

استیزار
دستور گماردن دستور گرداندن، به دستوری پرداختن ویچیری (وزیری)، گرد کردن و بردن
فرهنگ لغت هوشیار

استیجار

استیجار
به مزد گرفتن مزدوری گرفتن، سلاک کردن، سلاک داری اجیر کردن بمزد گرفتن مزدور را، اجاره کردن (خانه دکان و جز آنرا) توضیح استعمال بجای (استیجار) نادرست است
فرهنگ لغت هوشیار