طلب خموشی و سکوت کردن، فراهم آمدن آب باستادن در جای. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن و ایستادن، چنانکه آب در غدیر: استنقع الماء فی الغدیر. (منتهی الارب). استادن آب در جای. (تاج المصادر بیهقی) ، گردیدن رنگ. برگردیدن گونۀ کسی: استنقع لونه (مجهولاً). (منتهی الارب) ، در آب تر نهادن چیزی را استنقع الشی ٔ فی الماء (مجهولاً). (منتهی الارب) ، بلند شدن آواز درفریاد. (منتهی الارب). بانگ برآمدن. (تاج المصادر بیهقی) ، زرد و متغیر شدن آب، بیرون آمدن روح، یا بدهان رسیدن آن. (منتهی الارب) ، نقوع گرفتن، یعنی بعض از میوۀ خشک را در آب تر کرده از دست مالیده آب آن گرفتن. (غیاث)