جدول جو
جدول جو

معنی استصلاء

استصلاء(لو لَ / لِ کَ / کِ)
بریانی خواستن. (منتهی الارب) ، مقدور. دسترس. (غیاث). دستگاه. دست گذار، الاستطاعه و القدره و القوهو الوسع و الطاقه، متقاربهالمعنی فی اللغه و اما فی عرف المتکلمین عباره عن صفه بها یتمکن الحیوان من الفعل و الترک. (تعریفات جرجانی). الاستطاعه، هی عرض یخلقه اﷲ فی الحیوان یفعل به الافعال الاختیاریه. (تعریفات جرجانی). استطاعه، هی تطلق علی معنیین. احدهما عرض یخلقه اﷲ تعالی فی الحیوان یفعل به الافعال الاختیاریه. و هی علّه للفعل. و الجمهور علی انّها شرط لاداءالفعل لاعله و بالجمله هی صفه یخلقها اﷲ تعالی عند قصد اکتساب الفعل بعد سلامه الاسباب و الاّلات. فان قصد فعل الخیر خلق اﷲ قدره فعل الخیر. و ان قصد فعل الشر خلق اﷲ قدره فعل الشّر. و اذا کانت الاستطاعه عرضاً وجب ان تکون متقارنه للفعل بالزّمان لاسابقه علیه. و الاّ لزم وقوع الفعل بلا استطاعه و قدره علیه. لامتناع بقاء الاعراض. و قیل هی قبل الفعل و قیل ان ارید بالاستطاعه القدره المستجمعه لجمیع شرایط التأثیر، فالحق ّانّها مع الفعل و الاّ فقبله. و امّا امتناع بقاء الاعراض فمبنی علی مقدّمات صعبهالبیان. و ثانیهما سلامه الاسباب و الاّلات و الجوارح. کما فی قوله تعالی: و ﷲ علی النّاس حج ّالبیت من استطاع الیه سبیلاً. (قرآن 97/3). و هی علی هذا یجوز ان تکون قبل الفعل و صحه التکلیف مبنی علی هذا. فان قیل الاستطاعه صفه المکلف و سلامه الاسباب لیست صفه له، فکیف یصح تفسیرها بها، قلنا المراد سلامه اسباب و آلات له. و المکلف کما یتصف بالاستطاعه یتصف بذلک حیث یقال هو ذو سلامه الاسباب الا انّه لترکبه لایشتق ّ منه اسم فاعل یحمل علیه بخلاف الاستطاعه. هکذا فی شرح العقائد النّسفیه فی بحث افعال العباد. و الاستطاعه الحقیقیه و هی القدره التامّه الّتی یجب عندها صدور الفعل فهی لاتکون الاّ مقارنه للفعل. و الاستطاعه الصّحیحه و هی ان یرتفع الموانع من المرض وغیره. کذا فی الجرجانی، استطاعت مقابل جبر هم آید:کتاب الاستطاعه و الجبر لزراره بن اعین.
- استطاعت داشتن، مستطیع بودن. تمکّن داشتن. قدرت داشتن. قادر بودن. مقتدر بودن. طاقت داشتن.
- استطاعت نداشتن، قدرت نداشتن. عاجز بودن. قاصر بودن
لغت نامه دهخدا