جدول جو
جدول جو

معنی استرافورد

استرافورد(اِ فُرْ)
قصبه ایست در کنت نشین وارویک انگلستان در 15 هزارگزی جنوب غربی شهر وارویک بر ساحل نهر آوونی. موطن شکسپیر شاعر بزرگ و مشهور و خانه ای راکه زادگاه او بوده تاکنون بدانجا محافظت کرده اند، نرم گشتن، سستی. نرمی. (منتهی الارب). سست شدن. (بحرالجواهر). لسی. رخوت. لمسی، فروهشتگی. (منتهی الارب). فروگذاشته شدن. (تاج المصادر بیهقی). فروهشته شدن. (غیاث) ، فروگذاشتن. (زوزنی). فروهشتن هر چیز: استرخی اللحم. (منتهی الارب). و استرخاء عندالاطبّاء، ترهّل و ضعف یظهر فی العضو عن عجز القوّه المحرّکه. و هو مرادف للفالج عندالقدماء و اما المتأخرون فیطلقون الفالج علی استرخاء یحدث فی احد شقّی البدن طولاً. و یضاف الاسترخاء بکل ّ عضو حدث فیه کاللثه و اللّهاه و اللسان و غیرها. کذا فی حدودالامراض. (کشاف اصطلاحات الفنون). استرخاء فالج که نه در شق ّ تن ونه در تمام تن باشد بلکه در اندامی از تن: اندر باب استرخاء زفان یاد کرده آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- استرخاء اعصاب، سستی رگها و پی ها.
- استرخاء اعضاء، سستی اندامها.
- استرخاءجفن، سقوط جفن.
- استرخاء جفن اعلی.
- استرخاء مثانه، سیلان بی ارادۀ بول. خروج بلاارادۀ پیشاب: پسر چهارم هولاگوخان بیکین از قوتوی خاتون در وجود آمد و او را علت استرخای مثانه بود. (جامع التواریخ رشیدی).
- استرخاء ناقه، فروهشته گشتن یارک آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا