جدول جو
جدول جو

معنی استحقار

استحقار(گَ/ گُو هََ خَ)
خوار داشتن. (غیاث). خرد شمردن. احتقار. (منتهی الارب). استخفاف. استهانت. خردو خوار شمردن. (منتهی الارب). حقیر داشتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). حقیر پنداشتن. (مؤید الفضلاء). سبکداشت. کوچک و سهل و حقیر شمردن: پادشاهی بدیدۀ استحقار در طایفۀ درویشان نظر کرد. (گلستان). باری پدر بکراهت و استحقار در او نظر همی کرد. (گلستان) ، زندگی خواستن، زنده گذاشتن. (زوزنی). استبقاء. زنده داشتن. واگذاشتن. زنده و باقی گذاشتن. (منتهی الارب) : فلما جأهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناءالذین آمنوا معه و استحیوا نسأهم و ما کیدالکافرین الا فی ضلال. (قرآن 25/40)
لغت نامه دهخدا