استبرک. از درختان کائوچوئی ایران است ودر نقاط گرمسیر و سواحل جنوبی و از خوزستان تا مکران و بلوچستان همه جا از ارتفاع 950 (در منصورآباد لار) تا 1100 (در اطراف بم) دیده شده است. (گااوبا). درختچه یا بوته ایست که به ارتفاع پنج گز میرسد و در نواحی خرماخیز ایران بسیار است و آنرا کائوچو هست. نامی است که در شیراز و دیگر قسمتهای فارس به عشر دهند. غلبلب. عوشر. عشّر. غرق. کرک. خرگ. عشر. عشار. اکرن. مدار. اوشر. گویند با این گیاه در دورۀ هخامنشی دیبای شوشتری میکرده اند، یعنی جامۀ استبرق، پوشاندن. پوشانیدن. نهان کردن. پنهان کردن. اخفاء، پرهیز کردن. (از منتهی الارب) ، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: استتار در لغت در پرده شدنست. و نزدشعراء آنست که حرفی بجهت استقامت وزن بحرفی بپوشد، مثلاً عین را الف خواند. و این از عیوبست. و مستتر نزد نحویان قسمیست از ضمیر و آنرا مستکن ّ نیز نامند. و در ضمن معنی لفظ ضمیر شرح آن بیان گردد. ان شاءالله تعالی، استتار کوکب، پنهان شدن کوکبی در وراء کوکبی دیگر