جدول جو
جدول جو

معنی استام

استام(اُ)
ستام. (جهانگیری). اوستام. ساخت. زین و یراق اسپ از طلا و نقره. (برهان) (سروری) :
نکورنگ اسبان با سیم و زر
به استامها در نشانده گهر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1504 س 13).
گوزن و گور که استام زر نمیخواهند
ز بند و قید و غل و بار پشت رستستند.
ناصرخسرو.
سوی گلبن زرد استام زر
سوی لالۀ سرخ جام عقار.
ناصرخسرو.
بفرش و اسب و استام و خزینه
چه افرازی چنین ای خواجه سینه.
ناصرخسرو.
ایدون شب و روز می پرستم
استاده ز بهر اسب و استام.
ناصرخسرو.
ایدون شب و روز بر ستم کردن
استاده ز بهر اسپ و استامی.
ناصرخسرو.
اسبی سخت قیمتی نعل زر زده و زین در زر گرفته و استام بجواهر... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 535). هستند در این روزگار ما گروهی عظامی با اسب و استام زر و جامه های گران مایه... (تاریخ بیهقی ص 415). سلطان فرمود خلعتی نیکو راست کردند سخت فاخر، تاش را کمر زر و کلاه دوشاخ و استام زرهزار مثقال... (تاریخ بیهقی ص 266).
لغت نامه دهخدا