جدول جو
جدول جو

معنی اسباب کشی

اسباب کشی(اَ کَ / کِ)
در تداول عامه، نقل اثاثه از خانه ای ب خانه دیگر.
- امثال:
سه بار اسباب کشی، برابر یک حریق است، هفتم به آب آمدن اشتر، هفت ماهه زادن. (تاج المصادر بیهقی) ، صاحب رمۀ گرگ درآمده شدن، به دایه دادن بچه را. (منتهی الارب). فرزند فرا دایه دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، به گرگ دادن گوسفند را. (منتهی الارب) ، فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بیکار گذاشتن بنده را. (منتهی الارب) ، گوشت دده خورانیدن. گوشت سبع بخورد کسی دادن
لغت نامه دهخدا