چادر. دقرور. دقروره. دقراره. خصار. (منتهی الارب). چادری که بر میان بندند. ملحفه. لنگ. جامۀ نادوخته که بدان نیم زیرین تن پوشند و رداء آنچه بدان نیم زبرین پوشند. قال اﷲ تعالی: العظمه ازاری و الکبریاء ردائی. (حدیث قدسی). و لباس ایشان (مردم مهجر) ازار است. (حدود العالم). و ایشان همه (شهر سریر بعربستان) ازار و ردا پوشند. (حدود العالم)، برگردانیدن. (منتهی الارب). از جائی گردانیدن، بر طرف کردن. از بین بردن: غلام فریاد برداشت و بمراعات دل زن و تسکین جانب و ازالت خوف و استشعار او مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 346). شطری از ایناس وحشت و ازالت عارضۀ ریبت و نبذی از استمالت و استعطاف ایراد کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 341)، هلاک کردن. نیست گردانیدن، ستردن: ازالۀ موی، نسخ کردن، بردن. برداشتن. زائل کردن: ازالۀ نجاست. - ازالۀ بکارت، بسودن دختر. مهر برداشتن. طمث. تصرف. - ازاله شدن، دفع شدن. - ازاله کردن، دور کردن. زایل کردن. راندن. قلع کردن. دفع کردن. بیرون بردن