یاد. (مؤید الفضلاء). بیاد گرفتن. (برهان). بخاطر نگاه داشتن. (برهان) (غیاث). حفظ. (جهانگیری) (برهان) (مؤید الفضلاء از شرفنامه). ز بر. از بیر. از برم: روزی هزار بار بخواندم کتاب صبر چشمم نبست لاجرم از بر نمیشود. خاقانی. - از بر بودن و از بر داشتن، حفظ داشتن: قول ایزد بشنو و خطش ببین قول و خط من ترا خود از بر است. ناصرخسرو. وآنکه خاقان است از توران و زیر دست تست روز و شب چون قل هواﷲ شکر تو دارد ز بر. معزی. - از بر خواندن، از حفظ قرائت کردن: خواند همه شب نثار بزمت الحمد چو قل هواﷲ از بر. مجیر بیلقانی. - از بر کردن و از بر بکردن، حفظ. استظهار. (تاج المصادر بیهقی). حفظ کردن. (آنندراج) : هم فضل بکف کردی هم علم ز بر کردی از فضل سپه داری وز علم حشر داری. فرخی. از بر عرش کند خطبۀ آن جاه و محل هرکه از بر کند از شعر و ثنای تو خطب. سنائی. صبحدم از عرش می آمد سروشی عقل گفت قدسیان گوئی که شعر حافظ از بر می کنند. حافظ. و رجوع به برم و بیر و ویر شود، بددل و ترسان شدن از کاری آغازیده و بازماندن از آن. بددل شدن و بازماندن از حاجت: ازاء عن الحاجه. (منتهی الارب)