جدول جو
جدول جو

معنی از آن پس

از آن پس
(بِ شُ دَ)
بعد. سپس:
دل و جنگ و کین را بیکسو نهاد
وز آن پس نکرد او ز پیکار یاد.
فردوسی.
وز آن پس بزرگان شدند انجمن
ز آموی تا شهر چاچ و ختن.
فردوسی.
وز آن پس بدو گفت کز میمنه
سواران بسیار و پیل و بنه...
فردوسی، اصلاً. هیچ:
از آن رنگ و آن بازوی و فر و چهر
فرومانده بد دختر از وی بمهر
همی دید کش فر و برز شهی است
ولیکن ندانستش از بن که کیست.
اسدی.
- از بن برآوردن نهال، از بیخ برکندن آنرا. (آنندراج). اجتلاف. (منتهی الارب).
- ازبن برکندن، اجتیاح. جوح. اجتثاث. جث. تقلیع. استئصال. اصطلام. احتفان. اخترام. تخرم. ایعاب. (تاج المصادر بیهقی). اجذار. (منتهی الارب). تجذیر. اسحات. جلف. (تاج المصادر بیهقی). استباحه. و رجوع به ترکیب ((از بیخ برانداختن)) ذیل از بیخ شود.
- از بن برکنده شدن، انقعاث. انقعار. (تاج المصادر بیهقی). استحناک. (منتهی الارب).
- از بن برکنده شده، مجتث ّ
لغت نامه دهخدا