جدول جو
جدول جو

معنی ارض

ارض(اَ)
زمین. (منتهی الأرب). زمی. غبرا. ام ّآدم. ام صبّار. ام عبید. ام کفاه. ابن حلاوه، آهسته و گران گردیدن. (منتهی الأرب) ، سخت دویدن. (منتهی الأرب) ، سطبر گردیدن ماست. ستبر شدن شیر. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). غلیظ شدن شیر و مثل آن، بریده شدن شیر. (منتهی الأرب) ، روان کردن خوی. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا