ابن مسعود بن ابراهیم بن مسعود بن محمود بن سبکتکین غزنوی ملقب بسلطان الدوله و ابوالملوک. بعد از فوت مسعود بن ابراهیم (508 هجری قمری) ولدش کمال الدوله شیرزاد قدم بر مسند سروری نهاد و چون یک سال از سلطنتش بگذشت، در سنۀ تسع و خمسمائه (509 هجری قمری) بر دست برادر خود ارسلان شاه کشته گشت. اما دیگر مورخان از عقب ذکر مسعود بیواسطۀ ارسلان شاه را مذکور ساخته اند. سلطان الدوله ارسلان شاه بن مسعود و بیان منازعتی که میان او و برادرش روی نمود: چون ارسلان شاه در غزنین پادشاه گشت، وزارتش را به عبدالحمید بن احمد مفوض ساخت و برادران خود را گرفته در محبس انداخت و از جملۀاخوان، بهرام شاه مجال فرار یافته پیش خال خود سنجر سلجوقی شتافت و در آن وقت سلطان سنجر از قبل برادر خود محمد بن ملک شاه در خراسان فرمانفرما بود و سلطان سنجر درصدد مدد او درآمده علم توجه بصوب غزنین برافراشت و چون به بست رسید، والی سیستان ابوالفضل به اردوی عالی ملحق گردید و ارسلان شاه ابواب خضوع و خشوع مفتوح گردانیده مادر خود را که خواهر سلطان سنجر بود، بادویست هزار دینار و تحف بسیار نزد سلطان سنجر فرستاده طلب مصالحه نمود و سلطان عزم مراجعت کرد و بهرام شاه بدان معنی رضا نداد و آن مقدار مبالغه نمود که سلطان سنجر روی توجه بصوب غزنین نهاد و یک فرسخی غزنین مضرب خیام سپاه ظفرقرین گشت. ارسلان شاه با سی هزار سوارو پیادۀ بسیار و صد و شصت زنجیر فیل به استعمال سیف و سنان پرداخته بیمن جلادت ابوالفضل، ملک سیستان، سپاه غزنویان منهزم گشتند و سلطان سنجر در سیم شوال سنۀ عشر و خمسمائه (510 هجری قمری) به غزنین درآمده جنود ظفرورود را از غارات و تاراج منع فرمود و چهل روزدر غزنین توقف نمود و خزاین آل سبکتکین را بقبضۀ تصرف درآورده، آن مملکت را به بهرام شاه گذاشت و بنفس نفیس رایت توجه بجانب خراسان برافراشت و چون ارسلان از معاودت سلطان سنجر آگاه شد، لشکر فراوان از حدود هندوستان بهم آورده متوجه غزنین گردید و بهرام شاه تاب مقاومت نیاورده به بامیان شتافت و در آنجا بمدد سلطان سنجر مستظهر گشته بار دیگر عنان بصوب غزنین تافت و ارسلان مرکز دولت خالی گذاشته بطرفی بیرون رفت و لشکرسنجر او را تعاقب کرده بگرفتند و نزد بهرام شاه بردند و در سنۀ اثناعشر و خمسمائه (512 هجری قمری) برادر را هلاک ساخت و در سلطنت مستقل گشت. مدت ملک ارسلان شاه سه سال یا چهار سال بود. (حبط ج 1 ص 339، 372، 375، 376 و طبقات سلاطین اسلام ص 260). مسعودسعد قصیده ای بمطلع ذیل را در مدح وی و ذکر خیر بونصر فارسی گوید: این عقل در یقین زمانه گمان نداشت کز عقل راز خویش زمانه نهان نداشت. و در آن ضمن آرد: هر گونه چیز داشت جهان تا بپای بود ملکی قوی چو ملک ملک ارسلان نداشت... آن جود و عدل دارد سلطان که پیش از این آن جود و عدل حاتم و نوشیروان نداشت. هنگام کرّوفرّ وغا تاب زخم او شیر ژیان ندارد و پیل دمان نداشت ای پادشاه عادل و سلطان گنج بخش هرگز جهان وملک چو تو قهرمان نداشت. (دیوان مسعودسعد ص 76 و 77) (تعلیقات لباب الالباب ج 1 ص 307 و 308)