از صنایع بدیعی، معنی این فصل چنان بود که شاعری مصراعی بگوید یا بیتی و اندر آن بیت (یا مصراع) دو حکمت گوید کی آن دو حکمت به راه مثال رود، چنانک قمری گوید (رمل) : بی هنر دولت پاینده نباشد بس دیر دولت آن باشد پاینده که یابی بهنر. ابوالحسن آغاچی گوید (خفیف) : نان ناکس بتر ز مرگ فجی ٔ ذل ّ تهمت بتر ز ذل ّ نیاز هرکه بشتافت بازپس تر ماند زود بی تیر ماند تیرانداز. ابوالفتح بستی گوید (مجتث) : نه هرکه تیغی دارد بحرب باید رفت نه هرکه دارد پازهر زهر باید خورد. رودکی گوید (مجتث) : بخیره سر شمرد سیرخورده گرسنه را چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست. بوالعلاء شوشتری گوید (مجتث) : خلق شود ز نشست دراز خلت (؟) مرد که گنده گردد چون دیر ماند آب غدیر. (ترجمان البلاغه تألیف محمد بن عمر الرادویانی صص 84-85). این صنعت چنان بود که شاعر در بیت دو مثل آرد، مثالش از شعر تازی لبید راست: الا کل ّشی ٔ ماخلا اﷲ باطل و کل ّ نعیم لامحاله زائل. امیر بوفراس گوید: و من لم یوق ّ اﷲ فهو مضیّع ومن لم یعز اﷲ فهو ذلیل. دیگر متنبی راست: اعزّ مکان فی الدّنا سرج سابح و خیر جلیس فی الزمان کتاب. هم او راست: و کل ّ امری ٔ یولی الجمیل محبب و کل مکان ینبت العزّ طیّب. بوالفتح بستی گوید: نه هرکه تیغی دارد بحرب باید رفت نه هرکه دارد پازهر زهر باید خورد. من گویم: لؤلؤ چه قدر دارد اندر میان بحر گوهر چه قیمت آرذ اندر صمیم کان. (حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 56-57)