ارح. جمع واژۀ رحی، نرم کردن. نرم گردانیدن. (منتهی الارب) ، فروهشتن. فروگذاشتن. فروکردن. - ارخاء ستر،فروگذاشتن یعنی افکندن پرده را. پرده و جز آن فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). فروکردن پرده. فروهشتن پرده. انداختن آن. - ارخاء عنان، ارخاء فرس. - ، از چیزی بی تأمل گذشتن: ناشی ز هوای جلوۀ تو ارخای عنان آفرینش. عرفی. ... آفرینش در هوای جلوۀ نعت او ارخای عنان دارد و وصف او کماهی نمی تواند گفت. (آنندراج). - ارخاء فرس، دراز کردن رسن او را. (منتهی الارب). ، فروهشتگی. - ارخاء عمامه، آرامیدن. بی بیم شدن. ، ارخاء ناقه، فروهشته گردیدن یارک آن. (منتهی الارب) ، ارخاء دابه، سخت راندن ستور را، نیک دویدن. (تاج المصادر بیهقی). نوعی ازدویدن سخت یا دویدن بمراد. (منتهی الارب). و صاحب تاج العروس گوید: الارخاء، شدهالعدو او هو فوق التقریب وقال الازهری الارخاء الاعلی اشدالحضر و الارخاء الادنی دون الاعلی و فی الصحاح قال ابوعبید: الارخاء، ان تخلی الفرس و شهوته فی العدو غیر متعب له. و ارخی دابته، ساربها کذلک، قاله اللیث و قال الازهری ارخی الفرس فی عدوه، اذا احضر