ربط. بستن. بربستن. ببستن: و در قصبۀ جشم او را ارتباط کردند و مدتی اورا و لشکر او را مواجب و اخراجات و علوفات مهیا داشتند و با وی اتصال مصاهرت ساختند. (از تاریخ بیهق). بستگی. (غیاث). بستن چیزی را با چیزی دیگر: و یرتبط النعمه بما یقررها و یهنیها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299) ، ارتثاء در رای، اختلاط آن. تباهی در عقل. فساد آوردن در رأی و تدبیر، شوریده شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). ارتثاء امر، درهم شدن کار. آشفته شدن کار. آشفته و شوریده کردن کار، ارتثاء لبن، ماست شدن شیر. (منتهی الارب). ستبر شدن شیر. (تاج المصادر بیهقی). غلیظ شدن شیر