معنی اذقی - لغت نامه دهخدا
معنی اذقی
- اذقی
(اَ قا) - فرس اذقی، اسپ فروهشته گوش سست بینی. (منتهی الارب). مؤنث: ذقواء، بی آرام کردن کسی را. (منتهی الارب). جنبانیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سست کردن، چنانکه روزه کسی را: اذلاق صوم، اذلاق طائر، فضله افکندن پرندگان. سرگین انداختن مرغ. (منتهی الارب) ، اذلاق سراج، روشن کردن چراغ را، اذلاق ضب ّ، آب ریختن در سوراخ سوسمار تا بیرون آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا