جدول جو
جدول جو

معنی اخم

اخم(اَ)
چین و شکنج که بر رو و پیشانی افتد. (بهار عجم). چین پیشانی و ابرو. (غیاث اللغات) :
میکند نازک دلان را صحبت بدخو ملول
فرد را چین بر جبین از اخم روی مسطرست.
ملاطغرا.
- اخم کردن، قطب. تقطیب. آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی. خشم گرفتن. عبوس، گنده شدن گوشت. گندا شدن گوشت. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با اخم

اخم

اخم
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، تُرش رویی، تُندرویی، سَخت رویی، عَبَس، عُبوس، تَجَهُّم
اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن
اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی
اخم
فرهنگ فارسی عمید

اخم

اخم
اخمه، آژنگ، ترشرویی، درهم کشیدگی ابرو از اوقات تلخی و بدحالی
اخم کسی توی هم بودن: عبوس بودن، ترشرو بودن
اخم
فرهنگ فارسی معین