جمع واژۀ خرت. چشمه و روزنه های سوزن و سوراخهای گوش و امثال آن، بهنگام چیدن میوه رسیدن، اجازت دادن چیدن میوه، بره زادن گوسفند در خریف. در خریف زادن گوسفند و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). در پائیز زائیدن، بچه زادن ناقه در همان وقت که آبستن شده بود، در خریف درآمدن. در خریف شدن. (تاج المصادر بیهقی). در پائیز رفتن، بسیار دراز شدن (گیاه) ، اجازت