کج پای. کژپای. آنکه پای کژ دارد چنانکه نرانگشتهای پا سوی یکدیگر سپرد. آنکه هردو انگشت سترگ او بسوی انسی چسبیده باشد. (زوزنی). آنکه درسینۀ قدم وی کژی بود. کسی که در پای کژی دارد و میل کنان رود. آنکه بر پشت قدم از طرف انگشت خرد راه رود. آنکه بر پشت پای رود. (زوزنی). آنکه بر کنارۀ وحشی پای رود: من الملوک الیونان الاسکندر کان احنف. (صبح الاعشی). مؤنث: حنفاء. (مهذب الاسماء). ج، حنف. - احنف گردانیدن، تحنیف. (تاج المصادر بیهقی)