معنی احکی
- احکی(اَ کا)
- مقلّدتر.
- امثال:
احکی من قرد، مثل میمون که همه چیز را تقلید کند. (مجمعالأمثال میدانی) ، احلاط در یمین، سوگند یاد کردن. اجتهادکردن در سوگند، ستهیدن، خشم گرفتن، بخشم آوردن، شتابی کردن در کار، قضیب فحل در ناقه نهادن. (منتهی الارب) ، فرود آمدن ب خانه هلاکت، مقیم شدن بجای. (از اقرب الموارد)
