جدول جو
جدول جو

معنی احقی

احقی
(اَ)
احق. جمع واژۀ حقو، استواری، بازداشتن از فساد و برگردانیدن. منع کردن. (منتهی الارب). واداشتن از کاری. (زوزنی). بازداشتن از کاری. (تاج المصادر) ، کام ساختن برای لگام. (منتهی الارب). حکمه بر سر اسب زدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا