معنی احشام
- احشام (لَ)
- تشویر دادن. شرمنده گردانیدن. خجل کردن، نامبارک. شوم. بداختر، شمشیر بی جوهر و بدیمن. (منتهی الارب) ، طائر احص ّالجناح، مرغ که پرهای بازوی وی رفته باشد. (منتهی الارب) ، مرد موی رفته از سر. (منتهی الارب). آنکه مویش ریزیده باشد. اندک موی سر. (تاج المصادر). کم موی. آنکه مویش فروریزیده باشد. (زوزنی). مؤنث: حصّاء. ج، حص ّ
