معنی احشام احشام(اَ) جمع واژۀ حشم. نوکران و خدمتکاران. (غیاث). احشام مرد، حشم او: بفرمود تا بر نقیض نخست یکی نامه املا نمودند چست که آن تیره گردی که چون شام بود نه گردسپه گرد احشام بود. هاتفی لغت نامه دهخدا