جمع واژۀ حرید، بمعنی منفرد و تنهاافتادۀ از محلۀ قوم است، و گفته اند ج حرد بمعنی قطعه ای از سنام است. (معجم البلدان) ، در حرز کردن. (تاج المصادر). جائی استوار کردن، جای دادن. (منتهی الارب) ، بازداشتن. (منتهی الارب) ، احراز مکان کسی را، پناه دادن جای او را. ، پاکدامنی، گرفتن. (منتهی الارب). - احراز اجر، گرد آوردن و گرفتن مزد را. - احراز مقام، در تداول فارسی زبانان، دارا شدن مقام