جدول جو
جدول جو

معنی احد

احد(اَ حَدد)
تندتر. تیزتر. اذکر: خراسان که خلاصۀ بیضۀ دولت و نقاوۀ مملکت است، بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم محن و هجوم فتن یار احد و رکن اشد او باشد. (ترجمه تاریخ یمینی).
- امثال:
احدﱡ من لیطه (پوست نی).
احدﱡ من موسی، زنا کردن، شکستن وضو، صیقلی کردن شمشیر را. (منتهی الارب). آهن بزدودن. (زوزنی) (تاج المصادر) ، نو ایجاد کردن. (منتهی الارب). نو کردن. (زوزنی). نو پیدا کردن. (مؤید الفضلاء) ، حدث کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). غایط کردن، احداث، ایجاد و خلق چیزی است که مسبوق بزمان و مدّت باشد. (تعریفات). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احداث بکسر الف مرادف تکوین است و برخی گفته اند مرادف نیست و شرح آن در ضمن تفسیر و معنی لفظ تکوین بیاید و مختصری از مبحث احداث و تکوین در ضمن شرح و معنی لفظ ابداع بیان شد. بدانجا مراجعه شود.
- احداث کردن، نو آوردن. بنوی کردن
لغت نامه دهخدا