جدول جو
جدول جو

معنی احتراف

احتراف(صَزَ)
صاحب پیشه شدن. (منتهی الارب). پیشه ور شدن. (تاج المصادر). پیشه وری:
ای بسا شوخان ز اندک احتراف
زان شهان ناموخته جز گفت و لاف.
مولوی.
، میان دربستن مرد. کمر را برسن محکم بستن. میان بستن، درپوشیدن جامه. (تاج المصادر). درپوشیدن جامه و سلاح
لغت نامه دهخدا