جدول جو
جدول جو

معنی اجری خوار

اجری خوار(پُ خوَرْ / خُرْ رْ)
راتبه خوار. موظّف:
به این دونان که اجری خوار دهرند
فروناید سر، ارباب همم را.
شفائی.
و گاه در شعر بتخفیف جری خوار آید:
مهمان و جری خوار قصر اویند
هم قیصر و هم امیر دیلم (کذا).
ناصرخسرو.
اجری خوار، ضدّ چته و باشی بوزوق و سرآزاد و چریک:
نه سرآزادم و نه اجری خوار
پس نه از لشکرم نه از حشرم.
مسعودسعد، اجزی کذا عن کذا، نائب غیر و کافی کسی شد. (منتهی الارب). کفایت کردن. (تاج المصادر) ، بی نیاز کردن از... (منتهی الارب) (زوزنی) ، بی نیاز شدن. (منتهی الارب). بسنده بودن. (تاج المصادر). بس شدن. (وطواط) ، بسنده کنانیدن: اجزاء الابل بالرطب عن الماء، بسنده کنانید شتران را از آب بعلف. (منتهی الارب) ، دختر زادن (زن). (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، اجزاء الخاتم فی الاصبع، داخل کردن انگشتری در انگشت. (منتهی الارب) ، پیچیده گیاه شدن چراگاه، حق گذاردن. مکافات کردن از چیزی. (منتهی الارب). جزا دادن، جزو جزو کردن. (وطواط) ، جزیه دادن
لغت نامه دهخدا