جدول جو
جدول جو

معنی اجبن

اجبن
(اَ بَ)
ترسنده تر. جبان تر.
- امثال:
اجبن من الرّبّاح، و هو القرد.
اجبن من ثرمله، و هی اسم للثعلب.
اجبن من صافر، قال ابوعبید الصافر کل ّ ما یصفر من الطیّر. والصّفیر لایکون فی سباع الطیر و انّما یکون فی خشاشها و ما یصاد منها و ذکر محمّدبن حبیب انّه طائر یتعلّق من الشّجر برجلیه و ینکس رأسه خوفاً من ان ینام فیؤخذ فیصفر منکوساً طول لیله و ذکر ابن الأعرابی انّهم ارادوا بالصّافر المصفور به فقلبوه، ای اذا صفر به هرب و یقولون فی مثل آخر، جبان ٌ مایلوی علی الصّفیر و ارادوا بالمصفور به التّنوط و هو طائرٌ یحمله جبنه علی ان ینسج لنفسه عشّا کأنّه کیس مدلّی من الشّجر ضیق الفم واسعالاسفل فیحترز فیه خوفاً من ان یقع علیه جارح و به یضرب المثل فی الحذق فیقال اصنع من تنوط و ذکر ابوعبیده ان الصّافر هو الّذی یصفر بالمراءه المریبه و انّما یجبن لانّه وجل مخافه ان یظهر علیه و انشد بیتی الکمیت علی هذا و هو قوله:
ارجوا لکم ان تکونوا فی مودّتکم -...
و قد ذکرت القصّه بتمامها.
والبیتین عند قولهم: قد قلنا صفیرکم فی حرف القاف. (مجمع الأمثال میدانی).
اجبن من صفرد، زعم ابوعبیده ان ّ هذا المثل مولّد و الصفرد طائر من خشاش الطّیر و قد ذکره الشّاعر فی شعره:
تراه کاللّیث لدی امنه
و فی الوغی اجبن من صفرد.
اجبن من کروان، هو ایضاً من خشاش الطیر. قال الشاعر:
من آل ابی موسی تری القوم حوله
کأنّهم الکروان ابصرن بازیا.
اجبن من لیل، اللّیل فرخ الکروان.
اجبن من نعامه، و ذلک انّها اذا خافت شیئاً لاترجع الیه بعد ذلک ابداً خوفاً.
اجبن من نهار،النّهار اسم لفرخ الحباری.
اجبن من هجرس، زعم محمد بن حبیب انّه الثّعلب. قال و یقال انّه ولدالثعلب. قال و یراد به هیهنا القرد و ذلک انّه لاینام الا و فی یده حجر مخافه الذئب أن یأکله. قال و تحدّث رجل ٌ من اهل مکّه انّه اذا کان اللّیل رأیت القرود تجتمع فی موضع واحد ثم تبیت مستطیله الواحد منها فی اثر الاّخر وفی ید کل واحد حجرٌ لئلاینام فیأکله الذئب فان نام واحد سقط من یده الحجر ففزعت کلها فتتحوّل الاخر فیصیر قدّامها فیکون دأبها طول اللیل فتصبح من الموضع الّذی باتت فیه علی امیال جبنا منها و خورا فی طباعها. (مجمع الأمثال میدانی) ، تمییز. تمایز. اختلاف:
گفت پیغمبر که معراج مرا
نیست از معراج یونس اجتبا.
مولوی.
خواب عامه ست این نه خود خواب خواص
باشد اصل اجتبا و اختصاص.
مولوی.
، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، در کشاف اصطلاحات الفنون آمده: اجتباء، به باء موحّده مصدر است از باب افتعال بمعنی برگزیدن. کما فی المنتخب. و در اصطلاح سالکان عبارت است از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید. و آن جز پیمبران و شهداء و صدیقان را نبود. و اصطفاء خالص، اجتبائی را گویند که در آن به هیچ وجهی از وجوه شائبه نباشد. کذا فی مجمعالسلوک فی بیان التوکل
لغت نامه دهخدا