جدول جو
جدول جو

معنی ابوکالنجار

ابوکالنجار
(اَ لِ)
چند تن از سلاطین دیالمه و یکی از امراء گرگان (آل زیار) کنیت گونه ای داشته اند که آن در کتب گاهی بصورت ابوکالنجار و گاهی ابوکالنجر و گاهی ابوکالیجار آمده است. ابوریحان در آثارالباقیه (چ زاخائو ص 133) در جدول ملوک دیالمه دوبار این کلمه را بصورت ابوکالنجر آورده است:
1) ابوکالنجربن فناخسره فخرالدوله و فلک الامه. 2) ابوکالنجر مرزبان بن فناخسره صمصام الدوله و شمس المله. و صاحب مجالس المؤمنین در ذکر ملوک دیالمه ج 6 از مجلس هشتم ترجمه امیر (ابو) کالنجار نوشیروان بن منوچهر ملقب بشرف المعالی و در ج 7 ابومنصور فولادستان بن ابوکالنجار و خسروفیروزبن ابوکالنجار ملک الرحیم، ابوکالنجار آورده است. مؤلف حبیب السیر چ تهران در ج 1 ص 351 ترجمه حال صمصام الدوله ابوکالنجار مرزبان بن عضدالدوله و در ص 353ترجمه ابوکالنجار مرزبان بن سلطان الدوله عزالملوک وعماد دین اﷲ و در ص 355 امیر باکالنجاربن منوچهربن قابوس نیز ابوکالنجار آورده است. معاصرین ما این کلمه را ((ابوکالیجار)) ضبط میکنند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 126 و 127 شود. و صاحب انجمن آرا در کلمه ((کالجار)) گوید: با جیم بالف کشیده بلغت گیلان و دیلمان بر وزن و معنی کارزار است چه لام با راء بدل شود و جیم با زاء تبدیل یابد و کارزار معلوم است که جنگ گاه است و مزرعه ای که در آن شلتوک کارند نیز گفته اند و در کالنجار مفصلتر خواهد آمد. و هم او در ذیل ((کالنجار)) آورده: بر وزن دولتیار نام چند نفر از ملکزادگان آل بویه و ملوک دیلم بوده و آنانرا باکالنجار نیزمی خوانده اند: یکی مرزبان پسر عضدالدولۀ دیلمی و دوسه تن دیگر از آل بویه و کاکویه و آل قابوس بوده اندو در فرهنگ جهانگیری کالنجار را بمعنی کارزار نوشته و گفته زبان گیلانی است از اینقرار ابوکالنجار یا اباکالنجار کنیتی است عربانه یعنی ابوالحرب. و بوحرب نام، در میان آنها در صنف امرا بوده (؟) و دیگر کالنجار بمعنی برنج زار که شلتوک زار نیز گویند آمده و بعبارت و اصطلاح اهل گیل و تبرستان بمعنی صاحب ملک و زمین و زراعت خواهد بود -انتهی. مؤید قول هدایت آن است که هنوز در لهجۀ گیلکی ((بجار)) مخفف بج جار بمعنی برنج زار است و دیگر آنکه شالی (صورتی از کالی) در فرهنگها بمعنی شلتوک که برنج از پوست برنیامده باشد، آمده و هم اکنون شالی و شالی زار در گیلان متداول است و همچنین گالی (در لغت گالی پوش) ساقه های خشک شدۀ برنج را گویند که با آن بام خانه های روستائی را پوشند و کلنجار رفتن با... در فارسی عامیانه، بمعنی مروسیدن با، ور رفتن با و مزاوله و معالجه است، با قوّت و سختی. رجوع به کلنجار رفتن شود. یوستی در ((کتاب الاسماء ایرانی)) کالنجار را از اصل کالجار گیلی و کاریچار پهلوی و کارزار فارسی و کالینجارای سانسکریت بمعنی جنگ و حرب گرفته است. و کلمان هوآر، در دائرهالمعارف اسلام ذیل کلمه کالیجار قول یوستی را تأیید کرده است
لغت نامه دهخدا