جدول جو
جدول جو

معنی ابوسهل قهستانی

ابوسهل قهستانی
قهستانی. عمیدالملک. عارض سپاه محمود سبکتکین:
عارض جیش و عمید لشکر میر آنکه او
کرده گیتی را ز روی خویش چون خرّم بهار.
فرخی.
خواجۀ عمید عارض لشکر عمید ملک
بوسهل سید همه سادات روزگار.
فرخی.
فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام.
سوزنی
لغت نامه دهخدا