ابن محمد بن مفرج بن ابی الخلیل النباتی، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الرومیه اموی اندلسی اشبیلی. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آرد: وی از اهل اشبیلیه و از اعیان علماء و اکابر فضلای آن شهر بود و در علم نبات و معرفت اشخاص و ادویه و قوا و منافع و اختلاف اوصاف و تباین مواطن آنها اتقان داشت و ذکر شایع و نام نیکو داشت و بسیارخیر و موصوف بدیانت ومحقق در امور طبیه بود و نفس خویش بفضائل بیاراست واز ابن حزم و جز او علم حدیث بسیار شنود و در سنۀ 613 ه.ق. بدیار مصر شد و در مصر و سپس شام و عراق در حدود دو سال اقامت کرد و مردم از او انتفاع بردند. وی با سماع حدیث پرداخت و نبات بسیار را که در مغرب نمیروید، در این بلاد معاینه و در منابت و مواضع خویش مشاهده کرد. و چون از مغرب به اسکندریه شد سلطان ملک العادل ابوبکر بن ایوب رحمه اﷲ نام او بشنید و از فضل و جودت معرفت وی به نبات آگاه شد و در این وقت ملک العادل بقاهره بود پس او را از اسکندریه بخواست و ملاقات و اکرام کرد و جامگی و جرایه فرمود. و وی نزد او مقیم بود و بکاری مشغول نبود و گفت من از شهر خویش آمدم، تا انشأاﷲ حج بگزارم و بخاندان خویش بازگردم. و مدتی نزد او بماند و حوائج تریاق کبیر را گرد آورد و سپس بحجاز روی آورد و چون ادای حج کرد بمغرب بازگشت و در اشبیلیه اقامت گزید. و او راست: تفسیر اسماء الادویه المفرده من کتاب دیسقوریدس و مقاله فی ترکیب الادویه. (عیون الانباء ج 2 ص 81). و نیز او راست: ذیلی کبیر بر کامل ابن عدی الحافل فی تکمله الکامل و مختصر الکامل. وفات او به سال 637 ه.ق. بود. (کشف الظنون). و در نامۀ دانشوران آمده است که: در شهر محرم الحرام سنۀ 561 و بقولی 567 ه.ق. در شهر اشبیلیه تولد یافت، او از اعیان فقهاء و محدثین و از ارکان اطبا و معالجین است، در فنون علوم فقه و حدیثش مقامی بکمال بود و در صنایع علمیه و اعمال عملیۀ طبیه درجۀ اعلی داشت و این دو فن شریف را که اشرف علوم دانند بمنزلۀ دو ذی فن کامل دارا بود و کمتر کسی راجز آن عالم بی نظیر در دورۀ اسلامیه چنین رتبت و مقامی بوده، علم فقاهت و فن طبابت را بدرجۀ کمال با هم جمع داشته باشد و مرجع و معتمد هر دو طایفه از فقهاء و اطبا گردد. و آن دانشمند بیمانند در زمان سلطنت و اقتدار بنی هود که خود حالات آنها در کتب سیر مضبوطاست و در عداد ملوک الطوائف اندلس معدودند رایت فقاهت و علم طبابت برافراشت. علامۀ مقری آورده است که: وی در بدایت روزگار تحصیل در شهر اشبیلیه و سایر بلاد اندلس باخذ مقدمات و علوم ادبیت اشتغال ورزید و در زمرۀ تلامیذ ابوذر حبشی و ابن الجد و ابن غفیر که از فضلا و ادبای آن مملکت بودند درآمد، پس از تحصیل مقدمات و تکمیل علوم ادبیت علم فقه را بر طریقۀ مالک که خود نیز آن طریقه را داشت ابتدا از ابن زرقون ابوالحسین اندلسی اخذ نمود و سالها او را مصاحب و در زمرۀ تلامیذ خاصش مخصوص بود سپس موافق بذل جهد و استفراغ وسعی که در طریق تحصیل و تکمیل فقه می نمود طریقۀ ظاهری اختیار کرد و در میان فقهای آن مذهب ابن حزم ظاهری فقیه را برگزید و سالها بقدم ارادت در زمرۀ تلامیذ وی بتحصیل فقه اشتغال می ورزید و چون در ترویج مذهب ظاهری جدی وافی و جهدی کافی داشت جماعتی او را حزمی خواندند و بر همین طریقه روزگارش تا انقضای زندگانی میگذشت و ما در ترجمت ابن حزم در این کتاب طریقۀ ظاهری را خواهیم نگاشت و در بعضی از کتب سیر مسطور است که آن فاضل بیمانند پس از یکچند تحصیل بجهه فراگرفتن و تکمیل علم حدیث، و پیدا کردن حشایش از اندلس بمملکت دیگر رحلت نمود چنانکه علامۀ مقری در تاریخ خویش ترجمت او را در باب مرتحلین از اندلس آورده است. و در ایام سیاحت و مسافرت یکچند در دمشق در نزد علمای فن حدیث مثل ابن خرستانی و ابن ملاعب و ابن عطار و غیره باستماع و اخذ احادیث مشغول گشت و از آنجا به بغداد مسافرت کرد و بدان قدر که شاید از معتبرین علمای آن شهر نیز استماع احادیث نمود تا خود مقامی منیع ودرجه ای رفیع یافت و صیت فقاهتش گوشزد علما و فقهاء گردید از آنرو در هر شهر که یکچند رحل اقامت می افکندجماعتی بمحضر وی حاضر گشتند و از وی علم فقه و حدیث استفادت مینمودند، من جمله زمانی دراز در مصر بساط تدریس بگسترده و در آن شهر گروهی از وی استماع احادیث مینمودند و نیز علم فقه استفاضت میکردند چنانکه جماعتی کثیر در مدرس تدریس وی بدرجۀ کمال رسیدند و احمد بن ابی اصیبعه که خود با وی معاصر بوده و ملتزم است که جز آنان که در فن طب مهارت داشته باشند در تاریخ خویش ننویسند در ترجمت وی آورده که او در فنون صناعات طبیه از علم و عمل بصیرتی کامل وخبرتی وافی داشت خاصه در علم صیدله و اتخاذ و التقاط ادویه که خود یکی از متفنّنین آن فن است و بیشتر از آن کسان که در فن شناسائی ادویه مشهور و معروفند بشاگردی وی موصوفند من جمله ابن بیطار است با آنهمه شهرت و شأن که در نزد اطبای اروپا و ایران دارد همواره باستعانت وی بیشتر از ادویه را پیدا کرده و تجربت نمود و ابن بیطار در مؤلفات خویش زیاده او را میستاید و بر اقوال وی استشهاد مینماید و کتبی را که در مفردات ادویه پرداخته است بیشتر از تصنیفات او نوشته خاصه در جامع صغیر و کبیر که نقل اقوال متقدّمین و متأخرین را نموده نام وی زیاده مذکور است و اطبای اروپا که در تکمیل علم ادویه باقصی الغایه کوشیده اند در آن فن او را ستوده اند و ادویه ای را که بتجربت رسانیده بدان اعتماد تام دارند چنانکه توضیح آنرا در ذیل این ترجمت آنچه در شرح حال وی در تاریخ الحکمای فرانسوی مسطور است مرقوم خواهیم داشت. برزالی که یکی از اساتید و اساطین اطبا است و در کلیۀ علم ادویۀ مفرده او را مهارتی بکمال است و از تاریخ اندلس چنان مستفاد میشود که در ترجمت اطبا کتابی پرداخته است و در حق وی زیاده بتوصیف و تعریف لب گشوده، بهر حال وی مدتی متمادی بعد از تکمیل طب و تحصیل فقه بجهه اتخاذ و تجربت ادویه به اکثری از بلدان رفته و در هر شهر جماعتی که از امکنه ومحل روئیدن حشایش و غیره اطلاع داشتند با خود یار کرده باخذ اقسام ادویه از خشب و ازهار و اصول و بذور وتجربت آنها مشغول گردید و در همان ایام که بسیر بلدان و سیاحت ممالک میرفت کتابی مبسوط در ادویۀ مفرده برنگاشت که بدانگونه تألیف و حسن ترتیب و جودت بیان و تحقیق عبارات و سلاست معانی از مؤلفات متقدمین دیده نگشت و اسامی آن را بترتیب حروف تهجی نهاد و بسیاری از ادویه را که خود پیدا کرده و بتجربت رسانده بود در آن کتاب مندرج ساخت و هم ماهیت و خواص مذکور داشت و آن را کتاب جامع نام نهاد. نقل است در آن ایام که وی بجهه اتخاذ حشایش و غیره بسر برد و بسیاحت ممالک مشغول بود باسکندریۀ مصر گذار کرد یکچند در آن ملک رحل اقامت افکند و آن اوان زمان سلطنت و حکمرانی ابوبکر بن ایوب ملک عادل بود و در مصر که مقر سلاطین آن طبقه بود بلوازم پادشاهی قیام مینمود چون صیت حذاقت و فضائل آن عالم بی نظیر در نزد آن پادشاه بعرصۀ ظهور و بروز رسید او را از اسکندریه بشهر قاهره طلب کرد و زیاده از اندازه اش بنواخت و اکرام بسیارش نمود و مکانی نیکو ازبرایش مقرر فرمود و نیز سایر حوائج او را درخور شان و رتبه اش مرتب داشت و شهریۀ کافی ازجهت وی معین کرد از آنکه پادشاه را یک چند میگذشت که استقامت مزاجش بانحراف تبدیل یافته بود از وی رفع آن علت را بخواست تا بصحت و اعتدالش معاودت دهد و آن سلطان اصلاح مزاج خود را منوط بتدابیر طبیۀ وی نمود بزمانی قلیل دیگر علتی در خود ندید و افعال بدنیه اش چنانکه اصحا را باید بر وفق سلامت گردید. و آن فاضل یگانه چنانکه نگارش یافت در فن ادویۀ مفرده سرآمد اطبای عصر بود بفرمود تا چند وزن ادویه تریاق فاروق رافراهم کرده بترکیب آن بپردازد وی اطاعت آن امر را همت برگماشت و اصل ادویه را از هر قسم از اقسام پیدا کرده بر رسم معمول ترکیب کرد چون ملک عادل بدان دوای بزرگ مداومت نمود بر مزاجش سازگار آمد زمانی برنیامد که انحراف مزاجش استقامت یافت ملک را در حق وی حسن اعتماد و اعتقادی تازه پیدا گشت هر لحظه بر احترامات و تشریفاتش میافزود پس او یکچند که در حضرت پادشاه بسر میبرد و زمان سیاحت وی بطول انجامیده بود از اقامت آن ملک دلتنگ گردیده رخصت انصراف بشهر خود حاصل نمود ملک او را رخصت داد و چون زمان حج نزدیک بود حج گزارده آنگاه بموطن اصلی خود معاودت کرد و آن هنگام که دیگرباره بشهر اشبیلیه رفت زمان عمرش بهفتاد سال رسیده و چهل سال زمان سیاحت وی امتداد یافت. در تاریخ اندلس نگارش یافته: پس از آنکه ابن رومیه سیاحت را تکمیل کرده بشهر اشبیلیه آمد بساط تدریس و افادت بگسترد و از هر سوی بجهه اخذ علوم فقهیه و صنایع طبیه تلامذه روی بحضرتش مینهادند و در مجلس تدریس وی استفادت مینمودند امراء و ارکان سلطنت هرچند خواستند که با وی مراودت و اتحاد پیدا نمایند راضی نگشت و همواره از مجالست آن طبقه احتراز داشت و تا معاش خویش فراهم کند دکانی بجهه فروختن حشایش در معبر عام باز کردبعد از فراغ از مباحثت و تدریس در همان دکان به بیعحشایش وقت میگذرانید و هرگاه مجال یافتی در دکه ای که در جنب دکان بود نشسته و بانتساخ کتب و تألیف خودرا مشغول میداشت و با آنحال در نزد عموم خلایق و جمهور امراء سلطان مکرم و محترم میزیست و او را در انظار زیاده وقعی و مهابتی بود چنانکه علاء مقری آورده است که: امیر عبداﷲ بن هود پادشاه اندلس را میل زیاده بمجالست وی بود و او تمکین بمراودت و رفتن نزد سلطان نمی نمود وقتی امیر با تجمل تمام و اسباب سلطنت بر دکۀ وی میگذشت و آن عالم بیمانند بمطالعت کتب و انتساخ و جمع و تألیف اشتغال داشت چون امیر بدکۀ وی رسید و او را بشناخت اسب خویش نگاه داشته بر وی سلام کرداو رد سلام کرد و از اشتغالی که داشت خاطر منصرف ننمود و همچنانکه سر بزیر داشت و مطالعت کتب را مینمود سر بالا نکرد و توجه بسلطان و اصحابش نشد. سلطان زمانی طویل اسب خویش نگاه داشت بلکه احترام سلطنت را منظور کرده و پادشاه را بمکان خویش دعوت کند و آن امر سبب ازبرای مراودت و دوستی گردد امیر چون از توجه وی مأیوس گشت اسب خویش براند و از دکان او برگذشت پس از چند روز در یکی از مجالس انس ذکری از وی رفت امیر زیاده او را بستود خاصان امیر بر آن مطلب انکار آوردند و بعرض رسانیدند کسی که در نزد سلطان بدان سان طریقۀ ادب مرعی ندارد توصیف سلطان را چگونه سزاوار باشد؟ امیر گفت: مردان خدا را حالت این و طرز و رفتار چنین است که بر تجمل ظاهری دنیا ایشان را توجه و میلی نباشد. گویند هم در آن زمان امیر عبداﷲ بن هود مبلغی زر برسم هدیه نزد وی فرستاد آن عالم کامل از قبول آن سر پیچیده و گفت: کسی را که مئونت از طریق کسب و رنج بازو فراهم گردد و نیز قناعت را شعار خود نموده و آفتاب عمرش قریب الافول باشد ازو دور است که خود را آلوده بزخارف دنیوی نماید فرستادۀ سلطان وجه را بازپس آورده و از نظر سلطان بگذرانید و آنچه را که وی گفته بود بعرض رسانید امیر گفت: او را بحالت خود گذاشتن بهتر است که ببعضی از تکلیفات رنجه داشتن. بالجمله وی در این مرتبه که بشهر اشبیلیه معاودت نمود دیگرمسافرت اختیار ننمود و روزگارش بر همان وتیره که مسطور افتاد میگذشت تا در سلخ ربیعالثانی سنۀ 637 ه.ق. داعی حق را لبیک اجابت درداد. موافق این تاریخ از عمر وی هفتاد و شش سال گذشته بود، صاحب نفح الطیب نوشته در آن هنگام که وی را اجل موعود دررسید از هر طبقه تلامیذ بسیار داشته و در وفاتش مرثیتها گفتند و نیز در تعریف وی رسائل و کتب زیاد پرداختند و از موت وی ساکنین اندلس را اندوه فراوان دست داد و در تشییع جنازه اش جمعی کثیر حاضر گشتند و در خارج شهر اشبیلیه مدفونش ساختند. در تاریخ الحکمای فرانسوی که تألیف دکتر لوسین لکلرک است در ترجمت آن فاضل بی نظیر شرحی از مقاماتش مینگارد و چون آن ترجمت بر شئون فضائل و فنون طبیۀ او دلیلی محکم است حاصل بعضی از آن ترجمت را می نگاریم تا قدر و رتبۀ او در فنون علوم بر بینندگان مشهود و معلوم گردد چنین گوید که: ابوالعباس بن رومیه از اطبای مائۀ سیزدهم میلادی است به نباتی از آنروی معروف و مشهور گشت که در علم معرفت نباتات سرآمد امثال خویش و اقران عصر بود و بعضی از مورخین که او را منسوب به نباتا کرده اند اشتباه لفظی نموده اند و وی در شهر اشبیلیه در سنۀ 561 ه.ق. / 1161 میلادی تولد یافت و در جمیع فنون مختلفۀ علم طب از جزء نظری و عملی آگاه خاصه در فن شناسائی ادویه که او را کمتر عدیل و نظیری بوده قواعد و قانون اطبای متقدمین را یک سو نهاده و از طریقۀ دیسقوریدوس و جالینوس و غیره انحراف جست و در تجربت ادویه طرزی دیگر و روشی تازه گذاشت و ادویه ای را که پیشینیان بتجربه رسانیده بودند بر اقوال آنها اعتماد ننموده خود چنانچه باید از اختلاف ماهیت و تجربت دقیقه ای فروگذاشت نکرد و از اسپانیا مخصوصاً محض پیدا کردن ادویه مسافرت نمود و بسیاری از مکانها و شهرها را میدانیم که در آنجا بسیاری از نباتات را بدست آورده تجربت نمود و نیز گوید: ابوالعباس بن رومیۀ نباتی زیاده با فضل بوده و در فن شناسائی ادویه تلامیذ بسیار داشته، من جمله ابن بیطاراست که یکی از اعاظم گیاه شناسان است و این فن بزرگ را از وی اخذ نموده و همواره با وی بتفتیش نباتات وقت میگذرانید و جمیع طرق متعلقۀ بادویه را در نزد وی تکمیل کرد و در کتب خویش در همه مقام ابوالعباس را باستادی میستاید و چون بقدری که باید در اسپانیا تفتیش و تفحص در پیدا کردن نباتات کرد و از آن ملک در آن عمل فراغت پیدا نمود بسمت مشرق زمین رحلت کرد و بسیاری از ادویه که الاّن معمول و متداول بین اطباست پیدا نمود ازجمله سورنجان که از دواهای بزرگ است در آن زمان یافت و در بسیاری از اوجاع مفاصل تجربت کرده مفید افتاد و نیز دوائی دیگر که در خواص و ماهیت بابونه را میمانست، در بعضی از شهرهای مصر پیدا نمود و هم در تونس نوعی از صدف پیدا کرد که زیاده در امراض عین مثل جرب و بیاض و دمعه مفید گشت و از آنجا باسکندریه رفت و ملک عادل او را بقاهره طلب کرد و زیاده احسان نمود و بجهت وی چند وزن از تریاق فاروق بساخت و هم طرز صنعت و ترکیب آن را بملک عادل بیاموخت. در آن هنگام که وی بخیال مصر و شام و عراق بجهت پیدا کردن ادویه سیر میکرد ابن بیطار نیز با وی بود و در هیچ مقام از وی منفک نمیگشت تا ترقیات کامل حاصل نمود و هم او مسطور داشته که ابن رومیّه با کمال تقوی و قدس بود و علم احادیث را در نزد اساتید مختلفه فراگرفت سپس بخیال تکمیل علم طب افتاد. ابوالعباس بن رومیه بمثابه ای در علم گیاه شناسی استاد قابل بود که هیچیک از گیاه شناسان را چنان رتبه و مقام حاصل نگردید و قبل از وی جماعت اعراب ادویه را بدان سان که در کتب قدما مثل جالینوس و غیره ماهیت و خواص آن ضبط بود عمل مینمودند و او اول کسی است که در عرب مقنن قانون فن ادویه گردید و بسیاری از ادویه را که اکنون معمول و متداولست پیدا کرده و بتجربت رسانید و اسامی آن دواها در تاریخ الحکماء فرانسوی مضبوط است و در اطبای متأخرین که در میان عرب ظهور و بروز نمودند مثل سلیمان بن جلجل و غیره که در ادویۀ مفرده کتب پرداخته و دراسماء ادویه و مواضع آنها و اصل و بدل از ادویه تحقیقات نموده اند غرض از آن جماعت نقل از اقوال متقدمین بوده نه آنکه فی حدنفسه خود تجربتی نموده باشند یا آنکه درصدد پیدا کردن دوائی وقت خود را مصروف نمایند.و نیز گوید ابن رومیه علاوه بر آنکه اول شخص دانشمندو محققی بود در عرب بسیاری از مطالب در علم گیاه شناسی و هم بسیاری از اختلاف امزجۀ ادویه بواسطۀ وی مکشوف گشت و بعد از مراجعت از سیاحت و رفتن اشبیلیه که پایتخت قدیم اندلس و شهر معمور و آباد بوده آنقدر از ادویه که در ایام سیاحت پیدا کرده و بتجربت رسانیده بود بنگاشت و آنرا کتاب الرحله نام نهاد و نیز در مفردات تألیفی دیگر نمود آن را مسمی بکتاب المسافره فی المشرق نموده و آن کتاب را ما بدست نیاوردیم ولی در نسخ و مؤلفات ابن بیطار آنچه از آن کتاب نقل کرده دیده ایم. بعلاوۀ آنکه از طب گفتگو مینماید بیانات مفیدۀ دیگر نیز آورده است و بسیاری از نباتات را که بطور تحقیق اطلاع از آنها نبوده وی ماهیت و خواص آن را از روی تحقیق نگاشته و گیاهی را که اکنون پاپیروس [پیزر] از وی میسازند در یکی از بنادر ایطالیا پیدا نمود و نیز از این قبیل نباتات در بسیاری از ممالک پیدا کرده که مشروحاً در تاریخ الحکمای فرانسوی مسطور است و در این مقام از بیم اطناب بنوشتن آن مبادرت نرفت و آن فاضل و طبیب بیمانند را در مطالب کلیۀ طبیه و معالجات امراض بیانات مفیده بسیار است در این مقاله چند فقره از آنرا که خالی از فائدتی نیست برشتۀ تحریر درمی آوریم. گوید: هرگاه طبیب در مرض یرقان وعلاج آن خواهد مریضش بحسن عافیت و صحت منتهی گردد درابتدای مرض احتراز مشروبات و حقن مبرده نماید چه اکثر حدوث این مرض را سبب سده در مجاری است و گاهی از اعتقال طبع و تراکم از سفلهای در امعا پدید گردد و بسا هست که التهاب و عطش مریض طبیب را بر آن میدارد که استعمال مبردات نماید در این صورت صاحب یرقان دوچار نخواهد شد الاّ بسوء عاقبت و وخامت خاتمت، پس بر طبیب لازم است که در بدایت امر ادویۀ ملطفۀ مفتحه بکار برد و عطش مریض را با آب گرم و عرق کاسنی و گاوزبان بنشاند و نیز گفته در ابتدای هر جنس از اجناس حمی طبیب از استعمال ادویه از مشروب و غیره اجتناب کند و تا سه روز غیر از اغذیۀ لطیفه و آب گرم و بعضی ازاشربۀ معرقه استعمال نکند چه دفع منافی را طبیعت که خود مدبر بد نیست مینماید و در اوایل مرض که طبیب مبادرت در استعمال ادویه نمود طبیعت انسان را تحیر دست دهد و اگر مغلوب مرض نگردد لااقل اخلاط را زمان نضج امتداد پیدا نماید و در اکثر این است که حمی متشبث بعضو شود یا آنکه منتقل به بعضی از اوجاع و دمامیل وبعضی از امراض مهلکه گردد و نیز گفته است: هرگاه دربدن آثار ورم ظاهر گردد اگر چه ورم دموی باشد طبیب در معالجت مبادرت بفصد نکند چون خون کم کردن در این مقام سبب ازبرای آن گردد که ماده در تحت جلد نضیح نگردد و مایۀ فساد عضو و بعضی مفاسد دیگر میشود، و نیز گفته: طبیب را تا ممکن است در امزجۀ بیماران بحبوب مسهله و بعضی از ادویۀ قلیل المقدار معالجت نکند تا تواند مطبوخات استعمال کند از آنکه غائلۀ مطبوخات کمتر از حبوبست و بسیار در بدن نمیماند بلکه بزودی اخلاط را قطع و غسل داده با خود دفع مینماید و باعث کرب و غشی و معاودت اسهال بعد از اتمام عمل نمیگردد. و از نوادر حکایاتی که در کتب مؤلفات خود آن دانشمند بیمانند آورده آن است که وقتی در هنگام سیاحت بخیال دیدن بعضی از حشایش بیکی از بلاد افریقا گذار کردم از آنکه مرا در آن روزگار خیالی بجز تجربت و پیدا کردن حشایش نبود و هم بجهت آنکه معینی در کارهای خود داشته باشم در خانه مردی صیدلانی که در فن شناسائی ادویه رتبتی بکمال داشت منزل نمودم از اتفاقات آنکه درآن ایام نوبه های بلغمی و هم نوب مرکبۀ ردیه شیوعی داشت و در اکثر آنان که مبتلا میشدند از علامات ظاهره که مشاهده میکردم گمانم این بود که اگر آن قسم از حمی منتهی بموت نگردد لااقل زمان مرض امتداد پیدا کند ولی یک دو روز که میگذشت بسیاری از آن جماعت را که باردائت حال و سوء احوال دیده بودم با صحت قرین و با سلامت توأم میدیدم. مرا از آن حال تعجب دست داد چه این برخلاف رسم و قانون و قواعد طبیه بود از آنروی که دور نوبۀ بلغمی و هم نوبۀ مرکبه را زمان بسیار است پس درصدد تفحص و تفتیش آن برآمدم که رجوع این جماعت بکیست و چگونه بدین قسم علاج میشوند بالاخره پس از تجسس و تفحص معلوم گشت که رجوع آن جماعت در این مرض بمردی خیاط است و بدستور و علاج وی رفتار مینمایند آنگاه وی را طلب کردم و بمنزل و مأوایش پی بردم پس از ملاقات و مقالات دیدم که ازعلم طب بهره ندارد و بسی عامی و بی ادراک است بعد از یکچند مرافقت و اتحاد وقتی را از وی سؤال نمودم از معالجتی که آن جماعت از مرضی را مینمود. چند روزی از گفتن انکار آورد آخرالامر دانست که چون مرا در آن شهر خیال توقف نیست و در فراگرفتن آن معالجت جز فائدۀ علمی غرضی ندارم، گفت: معالجت اینگونه از نوب چنانکه مشاهده نمودید بدینگونه است که در حوالی این شهر چشمۀ آبی است و جماعتی از اجداد من که در صناعات طبیه مهارتی کامل داشتند و بتجربه رسانیدند که آب آن چشمه در نوبه های مرکبه همچنین در حمی دایر بلغمی تأثیر کلی دارد و اکنون مرا از علم بهره ای نیست ولی آنچنانکه سابق بتجربت رسانیدند من نیز در همان مورد آن آب را در مزاج این قبیل از مرضی ̍ تجویز مینمایم و از تربد و گل بنفشه مساوی با عسل ترکیب کرده غباً بدانها میخورانم چنانکه دیدید اثری از آن مرض در مزاج آنکسان که بدین قسم از آن نوب مبتلا بودند نمیماند. گوید: چون این تقریر از آن مردخیاط شنیدم از او درخواست کردم تا مرا بدانجا برد که آن چشمه را مشاهده نمایم وی قبول کرده بموافقت او بدان مکان شتافتیم دیدم آب آن چشمه زیاده از اندازه گرم و طعم آن در نهایت شوری است و نیم تلخی از آن احساس میشود و در اطراف آن موضع شقایق بسیار روئیده دانستم که آن تأثیر بواسطۀ ملح و گوگرد و اجزای مخدره ای است که در آب آن چشمه است پس از آن شخص معذرت خواسته و اظهار امتنان نمودم و بمنزل معهود مراجعت نمودیم و چون آن تأثیر را از آن آب دیدم و دانستم که منفعت آن در نوبه از چه راه است معلوم گشت که اگر ترکیبی بدین ترتیب از خارج شود همین تأثیر را خواهد داشت پس ترکیبی از گوگرد و نمک و جوز ماثل مرتب نموده بدین میزان نمک ده مثقال گوگرد ده مثقال جوز ماثل چهار مثقال و هر سه دوا را مدبر کرده حب نمودم و بمقدار معین بهمان اشخاص که بنوبه های مرکبه و بلغمی مبتلا میشدند میخورانیدم و تنقیۀ خلط بلغم مینمودیم یک دوروز نمی گذشت اثری از آن مرض در مزاج اشخاصی که بنوبه مبتلا بودند باقی نمیماند. روزگاری دراز هرگاه اینگونه از نوب را که میدیدم بهمین حب معالجت مینمودم و فوائد کلی از این تجربت حاصل کردم هو اﷲ الموفق و المعین. و از کلمات آن فاضل دانشمند است که گفته: چون سه چیز در طبیب یابی بگاه عروض مرض از رجوع بوی در حذر باش اول آنکه حریصش بینی بجمع و زیادتی مال دویم آنکه مبتلا باشد بسوء افعال و اقوال سیم آنکه متصدی بودنش بمناصب و اشغال. کتب مؤلفات و مصنفات آن فقیه و طبیب دانشمند در فقه و طب از این قرار است: کتبی را که در فقه و حدیث پرداخته: اختصار کتاب موسوم بکامل که آن کتاب از احمد بن عدی بوده است در علم حدیث و رجال. کتاب موسوم بمعلم که در آن کتاب بعضی اضافات آورده از مسلم بخاری. اختصار کتاب دارقطنی که آن کتاب در غرائب و مشکلات احادیث مالک بوده. کتاب بحرالاّثاردر علم حدیث. کتاب عیون الاخبار. کتاب الحافل فی تکمله الکامل که بجهه ابن عدی تألیف کرده و آن کتابی است مبسوط در علم حدیث چنانکه ابن ابار، که از فحول فقهاء بوده حکایت کرده است از شیخ و استاد خود ابوالخطاب بن واجب که گوید همواره میشنیدم از وی تعریف و توصیف آن کتاب را و زیاده بحسن ترتیب و جودت تحقیق آن اعتماد و اعتقاد داشت و پیوسته بمطالعت آن کتاب میپرداخت. ایضاً اختصار کتاب کامل که بجهه احمد بن عدی نوشته در دو مجلد. کتاب کنزالاخبار در حدیث. کتاب الانساب.کتاب معیارالفقهاء. کتاب البر در فقه. کتاب الحج. کتاب الصدقه. کتبی را که در علم طب و مفردات ادویه پرداخته بدین شرح است: کتاب در جزء نظری و عملی طب. کتاب در علاج امراض صدر کتاب در خواص ادویۀ شلیشا. کتاب در ادویۀ مرکبه. کتاب جامع در ادویۀ مفرده بترتیب حروف معجم و این کتاب از اجل تصانیف آن دانشمند فاضل است و بیشتر از ادویۀ مفرده را که بعد از وی اطبا در کتب خود مسطور داشته اند نقل آن از این کتاب شده و اطبای اروپا را نیز بر این کتاب اعتماد و اعتقادی تام بوده و هست و علامۀ مقری در تاریخ اندلس زیاده از این کتاب ستایش نموده و ابن بیطار در جامع کبیر خود که در ادویۀ مفرده پرداخته بسیاری از ادویه را از این کتاب نقل نموده. کتاب الرحله در ادویۀ مفرده. کتاب المسافره فی المشرق در ادویۀ مفرده. و کتاب در ادویه ای که خود پیدا نموده. کتاب در علم صیدله. کتاب درادویه ای که خود در بعضی از امراض تجربه کرده. رساله در ادویه ای که در اطفال رضیع استعمال آنها جایز است. رساله در منافع زیتون. و رجوع به ابن رومیه شود ابن محمد نباتی، مکنی به ابوالعباس و نسب او احمد بن محمد بن مفرج الاندلسی النباتی است معروف به ابن الرومیه. او جامع فضائل و عارف بمفردات گیاه و هم محدث است و از ابن زرقون سماع دارد و در طلب حدیث رحلت و ابن نقطه رادیدار کرده است. رجوع به احمد بن محمد بن مفرج شود